شعر مجموعه اشعار فرشته‌های کاغذی | سلامان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع salaman
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 1,062
  • کاربران تگ شده هیچ

salaman

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/8/24
ارسالی‌ها
33
پسندها
841
امتیازها
4,790
مدال‌ها
5
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
از خورشید بپرس
که نفس کشیدن پنجره‌ها را
دانه‌های برف پشت بام
چگونه توجیه می‌کنند؟
 

salaman

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/8/24
ارسالی‌ها
33
پسندها
841
امتیازها
4,790
مدال‌ها
5
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
رقیق می‌شد شب
در استکانِ چایِ کنارِ بخاری
و پیچیده بود در اتاق
عطر گرم و برشته‌ی نانِ حضورت
که با کاهگلِ نمورِ سقف اتاق
در مغازله بودی
 

salaman

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/8/24
ارسالی‌ها
33
پسندها
841
امتیازها
4,790
مدال‌ها
5
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
هر شب تنهایی به سراغم می‌آید
و تا صبح در گوشم آوازهای مادرانه
زمزمه می‌کند.
-چنان که چشمه آبی لالایی را-
و من در آن آینه‌ی آبی زلال
تو را جستجوگرانه
می‌اندیشم.
-در پشت حصار عقل ناقص-
 

salaman

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/8/24
ارسالی‌ها
33
پسندها
841
امتیازها
4,790
مدال‌ها
5
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
و مدام زمستان‌های سرد و سرمه‌ای
در چرخ و فلک روزگار
به گردش در می‌آیند
و این از شانس نحس است
که گرودنه‌ی گردن شکسته‌ی اقبالت
درست روی زمستان از حرکت باز می‌ایستد
و تو محکوم می‌شوی
به سرد زیستن
 

salaman

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/8/24
ارسالی‌ها
33
پسندها
841
امتیازها
4,790
مدال‌ها
5
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
نگاه را که باختیم
و انتظار را
به مسلخ بردیم
دو چشم را
به جرم فهمیدن
 

salaman

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/8/24
ارسالی‌ها
33
پسندها
841
امتیازها
4,790
مدال‌ها
5
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
فرشته‌های خیالی و کاغذ بی‌خط
که پیوند خورده بودند بهم
و آرزو را به عقل کال بشر
هدیه آورده بودند
از سرزمینی پوچ
امروز فقط تکه چوب هایی هستند
که زمستان را تحمیل پذیر می‌کنند
 

salaman

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/8/24
ارسالی‌ها
33
پسندها
841
امتیازها
4,790
مدال‌ها
5
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
صدای ساطوری که به استخوانت خورد
و چشم‌های تو که به آب خشکیدند
فرشته‌های قصاب دوره‌ات کردند
و ابرهای تیره بخت گریستند
و من که شاهد شوم صحنه های تو
شبیه مترسک‌های خسته‌ی جالیز

 

salaman

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/8/24
ارسالی‌ها
33
پسندها
841
امتیازها
4,790
مدال‌ها
5
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
انگار آخر قصه باشد
هرچند کلاغ سال هاست
دیگر از خانه خارج نشده است
و برگشتنش برای کسی مهم نیست
مثل تو که دیگر انگار هیچ وقت
نبوده‌ای
-ای منِ در آینه-

 

salaman

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/8/24
ارسالی‌ها
33
پسندها
841
امتیازها
4,790
مدال‌ها
5
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
و مرگ...
این مرگ عزیز
که همواره به تو می‌اندیشد
چه آرام و صبور نظاره می‌کند
اشک‌ها و لبخندهایت را
و تو چه بی‌رحمانه
او را نادیده گرفته‌ای
همان‌طور که سایه‌ات را
 

salaman

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/8/24
ارسالی‌ها
33
پسندها
841
امتیازها
4,790
مدال‌ها
5
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
چشم انتظار طلوع
در وقت گرگ و میش
و تلاطم ساعت
برای زایمان صبح
شروع است یا پایان؟
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا