نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعر مجموعه اشعار فرشته‌های کاغذی | سلامان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع salaman
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 608
  • کاربران تگ شده هیچ

salaman

نو ورود
سطح
5
 
ارسالی‌ها
33
پسندها
511
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #21
از خورشید بپرس
که نفس کشیدن پنجره‌ها را
دانه‌های برف پشت بام
چگونه توجیه می‌کنند؟
 

salaman

نو ورود
سطح
5
 
ارسالی‌ها
33
پسندها
511
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #22
رقیق می‌شد شب
در استکانِ چایِ کنارِ بخاری
و پیچیده بود در اتاق
عطر گرم و برشته‌ی نانِ حضورت
که با کاهگلِ نمورِ سقف اتاق
در مغازله بودی
 

salaman

نو ورود
سطح
5
 
ارسالی‌ها
33
پسندها
511
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #23
هر شب تنهایی به سراغم می‌آید
و تا صبح در گوشم آوازهای مادرانه
زمزمه می‌کند.
-چنان که چشمه آبی لالایی را-
و من در آن آینه‌ی آبی زلال
تو را جستجوگرانه
می‌اندیشم.
-در پشت حصار عقل ناقص-
 

salaman

نو ورود
سطح
5
 
ارسالی‌ها
33
پسندها
511
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #24
و مدام زمستان‌های سرد و سرمه‌ای
در چرخ و فلک روزگار
به گردش در می‌آیند
و این از شانس نحس است
که گرودنه‌ی گردن شکسته‌ی اقبالت
درست روی زمستان از حرکت باز می‌ایستد
و تو محکوم می‌شوی
به سرد زیستن
 

salaman

نو ورود
سطح
5
 
ارسالی‌ها
33
پسندها
511
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #25
نگاه را که باختیم
و انتظار را
به مسلخ بردیم
دو چشم را
به جرم فهمیدن
 

salaman

نو ورود
سطح
5
 
ارسالی‌ها
33
پسندها
511
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #26
فرشته‌های خیالی و کاغذ بی‌خط
که پیوند خورده بودند بهم
و آرزو را به عقل کال بشر
هدیه آورده بودند
از سرزمینی پوچ
امروز فقط تکه چوب هایی هستند
که زمستان را تحمیل پذیر می‌کنند
 

salaman

نو ورود
سطح
5
 
ارسالی‌ها
33
پسندها
511
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #27
صدای ساطوری که به استخوانت خورد
و چشم‌های تو که به آب خشکیدند
فرشته‌های قصاب دوره‌ات کردند
و ابرهای تیره بخت گریستند
و من که شاهد شوم صحنه های تو
شبیه مترسک‌های خسته‌ی جالیز

 

salaman

نو ورود
سطح
5
 
ارسالی‌ها
33
پسندها
511
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #28
انگار آخر قصه باشد
هرچند کلاغ سال هاست
دیگر از خانه خارج نشده است
و برگشتنش برای کسی مهم نیست
مثل تو که دیگر انگار هیچ وقت
نبوده‌ای
-ای منِ در آینه-

 

salaman

نو ورود
سطح
5
 
ارسالی‌ها
33
پسندها
511
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #29
و مرگ...
این مرگ عزیز
که همواره به تو می‌اندیشد
چه آرام و صبور نظاره می‌کند
اشک‌ها و لبخندهایت را
و تو چه بی‌رحمانه
او را نادیده گرفته‌ای
همان‌طور که سایه‌ات را
 

salaman

نو ورود
سطح
5
 
ارسالی‌ها
33
پسندها
511
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #30
چشم انتظار طلوع
در وقت گرگ و میش
و تلاطم ساعت
برای زایمان صبح
شروع است یا پایان؟
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا