• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان معکوس | م.صالحی کاربر انجمن یک رمان

م .صالحی

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/6/20
ارسالی‌ها
817
پسندها
7,700
امتیازها
22,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
معکوس
نام نویسنده:
م.صالحی
ژانر رمان:
عاشقانه
کد رمان: 5728
ناظر رمان:
Mobina.yahyazade Mobina.yahyazade
خلاصه: دختری در زیرزمین خانه‌ پیرزن و پیرمردی زندانیست که بر حسب اتفاق پسری جوان به نام فردین متوجه این موضوع می‌شود و تصمیم می‌گیرد او را فراری دهد؛ اما فرار این دختر از آن خانه سرآغاز اتفاقات زیادی می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Ghasedak.

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
13/2/21
ارسالی‌ها
1,032
پسندها
2,993
امتیازها
16,473
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • مدیر
  • #2
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»
C832C135-713C-4B73-9F8B-4C6EF3835B2F.jpeg
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

م .صالحی

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/6/20
ارسالی‌ها
817
پسندها
7,700
امتیازها
22,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
به نام خداوند عشق و ایمان

فصل اول
صدای خنده‌ها و کل‌کل کردن‌هایشان تمام خانه را برداشته بود چندین بار هم به آنها اعتراض شد اما باز هم بی‌اهمیت به کارشان ادامه می‌دادند.
همه روی تخت چوبی زیر سایه‌ درخت به حالت دایره‌وار نشسته بودند و یک بطری وسط قرار داده بودند و جرات و حقیقت بازی می‌کردند.
سه دختر و چهار پسر بودند، بطری توسط یکی از پسرها چرخانده شد و سر بطری مقابل پسر دیگری متوقف که شد صدای هو و خنده‌ بقیه برخاست.
یکی از دخترها گفت:
- جرات یا حقیقت محمد؟
محمد به پسری که بطری را چرخانده بود نگاه کرد و گفت:
- حقیقت.
پسر هم با شیطنت گفت:
- اسم آخرین دوست دخترت؟
با این سوالش همه خندیدند و محمد گفت:
- خیلی عوضی هستی فردین.
پسری که نامش فردین بود ابروی بالا انداخت و گفت:
- بازیه دیگه محمد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

م .صالحی

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/6/20
ارسالی‌ها
817
پسندها
7,700
امتیازها
22,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
با احتیاط از سه پله بالکن بالا رفت تا به ساختمان رسید. در ورودی بسته بود. سعی کرد از پشت پنجره‌ها به داخل نگاه کند اما پرده‌ها کشیده شده بود. صورتش را به شیشه چسباند که از لای دو تکه پرده داخل را ببیند که پنجره باز شد، گویی خیلی خوب نبسته بودند. پنجره که باز شد آرام با خودش گفت:
- گویا همه کائنات دست به دست هم دادن تا من امروز دزدی کنم.
آرام پنجره را باز کرد و پرده را کنار زد و وارد اتاق شد. ظاهراً اتاق خوابشان بود. یک تخت دو نفره و یک میز توالت زیبا و قاب زیبایی که به دیوار بالای تخت بود با دیدن دکوراسیون اتاق با تحسین گفت:
- اینجا خونه نوعروس یا پیرزن پیرمرد.
به سمت در اتاق رفت و در را آرام باز کرد و به بیرون سرکی کشید. هیچکس داخل پذیرایی نبود. وسایل داخل پذیرایی شیک و تقریباً عتیقه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

م .صالحی

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/6/20
ارسالی‌ها
817
پسندها
7,700
امتیازها
22,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
فردین به دیوار تکیه زده بود و نفس نفس می‌زد که شایان گفت:
- خیلی خب بابا، تموم شد ببین چه عرقی هم کرده.
حامد با شیطنت گفت:
- بگو ببینم چی آوردی برامون؟
مهلا نگران گفت:
- فردین حالت خوبه؟
فریبا خواهرش گفت:
- چه مرگت شده فردین؟ حالت خوبه؟
محمد دستی به شانه فردین زد و گفت:
-شانس آوردیم من رفتم کوچه رو نگاه کردم و فهمیدم دارن میان.
صدای بسته شدن در خانه همسایه را شنیدند و لحظه‌ای همه ساکت شدند. فروغ خواهر دیگر فردین که تا حالا ساکت بود آرام گفت:
- چی از خونه‌شون برداشتی؟ متوجه نشن.
فردین آرام گفت:
- هیس!
محمد عصبی گفت:
- چه مرگته خب؟ تموم شد هیچی هم نفهمیدن.
فردین لب باز کرد و گفت:
- یه نفر توی خونه‌شون بود.
محمد متعجب گفت:
- چی؟ غیر ممکنه، اینا هیچکسی رو ندارن.
فردین باز گفت:
- یه نفر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

م .صالحی

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/6/20
ارسالی‌ها
817
پسندها
7,700
امتیازها
22,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
ساعت ده شب بود. شایان و محمد و فردین داخل اتاق محمد هر کدوم گوشه‌ای نشسته بود و ساکت بودند که ضرباتی به در خورد و مهلا وارد اتاق شد.
- هنوز نخوابیدید؟
فردین در جوابش گفت:
- به نظرت ما سرتون خراب شدیم که شب رو اینجا بخوابیم.
- خب اینم که توی اتاق بنشینید نمی‌شه کشیک کشیدن.
محمد از جا برخاست نزدیک خواهرش شد و گفت:
- داریم به این فکر می‌کنیم چطوری تو اون خونه سرک بکشیم.
- بهترین کار پشت بوم ولی شبی چیزی پیدا نیست.
شایان هم برخاست و گفت:
- ولی بهتره یه سر بزنیم.
محمد: بابا اینا خوابیدن؟
مهلا: نه بابا داره فیلم می‌بینه.
فردین: محمد یه دوربین داشتی هنوزم داری؟
محمد: می‌خوای چیکار؟
فردین: به بهانه دید زدن ستاره‌ها می‌ریم روی پشت بوم.
شایان: با دوربین شکاری بریم ستاره ببینیم؟
فردین: دایی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا