• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان رویای آغوش‌گرم او | مینا بانو کاربر انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع barbara
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 30
  • بازدیدها 252
  • کاربران تگ شده هیچ

barbara

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
5/9/24
ارسالی‌ها
31
پسندها
68
امتیازها
90
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
و سکوت کرد برای حضم جمله اشون. همین حرفشون کافی بود برای صحبت های ریز خانم های مجردی که توی اتوبوس محرمی نداشتن.
متوجه توجه امین از پشت به خودم شدم با صدای حاج آقا مرتضی‌ای با همون شک برگشتم سمتش و بهش گوش دادم:
- تا ده دقیقه دیگه به مرز می‌رسیم تا اون موقع می‌تونید تصمیم خودتون رو بگیرید اونجا که رسیدیم یا باید تصمیم بگیرید و برای مدت کوتاهی ضیغه یکی بشین تا بتونید از مرز بگذرید یا که از همون‌جا برگردین.
من از این موضوع محرمیت و اینا هیچ خبری نداشتم و الان من باید چیکار کنم. همینجوری کشکی کشکی صیغه یکی بشم اون وقت جواب پدرم رو چی بدم.
بعد از دو دقیقه فکر کردن رو به امیر رضا گفتم:
- ببخشید آقا امیر رضا.
همین حرفم کافی بود تا راضیه با نگاهی برزخی نگاهم کنا و امین با تعجب برگرده و نگاهم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : barbara

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا