- ارسالیها
- 69
- پسندها
- 378
- امتیازها
- 1,723
- مدالها
- 4
- نویسنده موضوع
- #41
"مینا"
باورم نمیشد این همه اتفاق افتاد انقدر سری حال راضیه بد شد که دیگه روم نشد دوباره حرفم رو پیش بکشم برای اینکه با راضیه هم اتاق بشم. صد در صد اون بیشتر از من به شوهرش نیاز داره اونم توی چنین حالی، نمیدونم چجور باید تا موقعی که یه اتاق برام خالی بشه با امین توی این اتاق یا بهتره بگم سویت بمونم.
همینجور که داشتم فضای اتاق رو تجزیه تحلیل میکردم به ناگهان از کنار امین بودن حس معذب بودن بهم دست داد یه حس خجالت. با همون حس لب زدم:
- الان باید چیکار کنیم.
واقعا هم نمیدونستم چیکار باید بکنیم حالم زیاد خوب نبود نمیتونستم دیگه تحمل کنم بیش از حد خوابم میاومد.
- امم...چیزه...م...ممن.
همون لحظه احساس کردم دنیا دور سرم داره میچرخه که بی اختیار برای اینکه از افتادنم جلو گیری کنم از بازوی...
باورم نمیشد این همه اتفاق افتاد انقدر سری حال راضیه بد شد که دیگه روم نشد دوباره حرفم رو پیش بکشم برای اینکه با راضیه هم اتاق بشم. صد در صد اون بیشتر از من به شوهرش نیاز داره اونم توی چنین حالی، نمیدونم چجور باید تا موقعی که یه اتاق برام خالی بشه با امین توی این اتاق یا بهتره بگم سویت بمونم.
همینجور که داشتم فضای اتاق رو تجزیه تحلیل میکردم به ناگهان از کنار امین بودن حس معذب بودن بهم دست داد یه حس خجالت. با همون حس لب زدم:
- الان باید چیکار کنیم.
واقعا هم نمیدونستم چیکار باید بکنیم حالم زیاد خوب نبود نمیتونستم دیگه تحمل کنم بیش از حد خوابم میاومد.
- امم...چیزه...م...ممن.
همون لحظه احساس کردم دنیا دور سرم داره میچرخه که بی اختیار برای اینکه از افتادنم جلو گیری کنم از بازوی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.