- تاریخ ثبتنام
- 10/4/24
- ارسالیها
- 52
- پسندها
- 208
- امتیازها
- 1,023
- مدالها
- 4
سطح
3
- نویسنده موضوع
- #11
آن دو به سمت دنیا آمدند، آتسوشی با لحن خوشحالی گفت:
- خوشحالم که میبینمت حالت خوبه.
کیوکا در ادامه سخن او گفت:
- خیلی ممنونم که اون شب آتسوشی رو نجات دادید.
دنیا در جواب آنان گفت:
- خیلی ممنونم، خواهش میکنم.
آتسوشی دوباره لب به سخن باز کرد و پرسید:
- خوشحال میشم اسم کسی که نجاتم داده رو بدونم.
دنیا در پاسخ سوال او گفت:
- من دنیا هستم. دنیا احمر
آتسوشی لب لبخندی شیرینی که بر لب داشت:
- از آشنایی باهات خوشبختم.
یوسانو با لحن شوخ طبعی گفت:
- آتسوشی، به نظرت دنیا تو رو یاد یه فرد آشنا نمیندازه.
آتسوشی نگاهی به دستان باند پیچی شده او انداخت و گفت:
- منظورت دازایه؟
یوسانو با لبخند شیرینی گفت:
- ایول خودشه.
دنیا که تا به حال با دازای را ندیده بود با لحن متعجبی گفت:
- ببخشید میپرم وسط...
- خوشحالم که میبینمت حالت خوبه.
کیوکا در ادامه سخن او گفت:
- خیلی ممنونم که اون شب آتسوشی رو نجات دادید.
دنیا در جواب آنان گفت:
- خیلی ممنونم، خواهش میکنم.
آتسوشی دوباره لب به سخن باز کرد و پرسید:
- خوشحال میشم اسم کسی که نجاتم داده رو بدونم.
دنیا در پاسخ سوال او گفت:
- من دنیا هستم. دنیا احمر
آتسوشی لب لبخندی شیرینی که بر لب داشت:
- از آشنایی باهات خوشبختم.
یوسانو با لحن شوخ طبعی گفت:
- آتسوشی، به نظرت دنیا تو رو یاد یه فرد آشنا نمیندازه.
آتسوشی نگاهی به دستان باند پیچی شده او انداخت و گفت:
- منظورت دازایه؟
یوسانو با لبخند شیرینی گفت:
- ایول خودشه.
دنیا که تا به حال با دازای را ندیده بود با لحن متعجبی گفت:
- ببخشید میپرم وسط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.