نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

درحال ترجمه ترجمه رمان طغیان بی‌قدرتان | فائزه میردادیان کاربر انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع Łacrîmosã
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 184
  • کاربران تگ شده هیچ

Łacrîmosã

نو ورود
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,346
پسندها
24,063
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام اصلی جلد اول:
{The Powerless}
نام ترجمه‌شده:
{طغیان بی‌قدرتان}
ژانر: علمی‌تخیلی، عاشقانه
دسته‌‌بندی: جوان بزرگسال (YA)
نام نویسنده: Lauren Roberts
نام مترجم: PETROVA.MIR
ناظر: Raha~ Raha~r
چکیده‌ای از وقایع رمان:
در سرزمین ایلیا، قدرت همه چیز است. نخبگان-کسانی که به‌واسطه طاعون اسرارآمیز، توانایی‌های خارق‌العاده به دست آورده‌اند-بر سرزمین حکم‌فرمایی می‌کنند، در حالی که بی‌قدرت‌ها، از رانده‌شدگان‌اند. "پی‌دن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Łacrîmosã

bahareh.s

معلم انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,631
پسندها
20,867
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
  • #2
°| بسم تعالی |°


583966_11204145ae5d910424c0707a2479f70a.jpg



مترجم عزیز ، ضمن خوش آمد گویی ، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن ترجمه خود

خواهشمندیم قبل از تایپ ترجمه خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید
قوانین ترجمه|تالار ترجمه انجمن یک رمان

درصورت پایان یافتن ترجمه خود در تاپیک زیر اعلام کنید.
اعلام پایان کار ترجمه|تالار ترجمه

برای سفارش جلد ترجمه خود بعد از 15 پست در تاپیک زیر درخواست کنید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : bahareh.s

Łacrîmosã

نو ورود
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,346
پسندها
24,063
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #3
"For every girl who has ever felt powerless"
«برای هر دختری که تا به حال احساس ناتوانی کرده است»
***


پیشگفتاری از مترجم:
در قلمروهای ساکتی که کلمات جادو می‌بافند، جایی که مرز بین معمولی و خارق‌العاده محو می‌شود، داستانی از ناتوانی شروع به شکل‌گیری می‌کند، داستانی که از قدرت پنهان هر یک از ما سخن می‌گوید. من نه به‌عنوان یک مترجم صرف، بلکه به‌عنوان یک مشعل‌دار ماجراجوگر در برابر شما ایستاده‌ام، که وظیفه‌اش بافتن نخ‌های داستانی غربی به ملیله‌های غنی و کهن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Łacrîmosã

Łacrîmosã

نو ورود
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,346
پسندها
24,063
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #4
فصل اول:
«پی‌دن»
***
مایع غلیظ و داغی بر بازویم جاری می‌شود.
خون!
خنده‌دارست، یادم نمی‌آید که نگهبان قبل از اینکه مشت من به صورتش بخورد، با شمشیرش زخمی‌ام کرده باشد. با اینکه او یک تُندر¹ بود، ظاهراً نتوانست سریع‌تر از ضربه مشت من به فکش حرکت کند.
بوی دود مشامم را می‌سوزاند و مجبورم می‌کند دست کثیفم را روی بینی‌ام بگذارم تا مانع از عطسه‌ای شود که ممکن است لو بروم.
این واقعاً راه مضحکی برای گیر افتادن است.
وقتی مطمئن می‌شوم که بینی‌ام به گارد سلطنتی² که در زیر جایی که من پنهان شده‌ام در کمین هستند هشدار نخواهد داد، دستم را به دیوار کثیفی که پشتم به آن فشرده شده بازمی‌گردانم، در حال حاضر پاهایم روبه‌روی خودم قرار گرفته‌ بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Łacrîmosã
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Raha~

Łacrîmosã

نو ورود
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,346
پسندها
24,063
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #5
و من این را می‌دانم، چون زمانی سقفی داشتم که هر شب به آن خیره شوم، آن زمان که نیازی نداشتم ستارگان را به همدمی بطلبم.
نگاه خ**یا*نت‌کارم به سوی شهری می‌چرخد که می‌دانم خانه‌ی پیشینم میان خیابان‌های بازرگان و اِلم¹ جا خوش کرده است. جایی که احتمالاً خانواده‌ای شاد دور میز شام نشسته‌اند، می‌خندند و درباره‌ی روزشان صحبت می‌کنند... .
صدای تلپی را می‌شنوم و به دنبال آن زمزمه‌ی صداهایی که مرا از افکار تلخم بیرون می‌کشند. گوشم را تیز می‌کنم و تنها می‌توانم صدای گرفته و بم نگهبانی را بشنوم که مدت کوتاهی پیش با مهربانی از وظیفه‌اش آزادش کرده‌ام.
- یه‌دفعه از پشت سرم پیداش شد، آروم مثه موش، و بعد... بعدش تا چشم باز کردم، حس کردم یکی ضربه‌ای به شونه‌م زد و بعد یه مشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Łacrîmosã
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Raha~

موضوعات مشابه

عقب
بالا