نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان حصار های افروخته | آیلار مومنی کاربر یک رمان

آیلار مومنی

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
343
پسندها
1,926
امتیازها
11,933
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #31
با عجله و سرگردان همچنان که گل‌های کاشی‌ها را میشمردم پاسخ دادم:
- شما... برین . نه شما بیاین بعد ما... شما برین ما با موتور نمیایم شما تاکسی بگیرین ما خودمون...
- من متوجه نمی‌شم شما چی می‌گین خانم منصوری.
هق زدم و با صدای کمی بلندی گفتم:
- ما خونه همسایه‌ایم بیاین این‌جا.
من من کرد و پرسید:
- کدوم خونه هستید؟ نقشه‌تون چیه؟
همچنان که دور خودم می‌چرخیدم گفتم:
- در خونه یه پرنده داره، تک طاق و زرد رنگه. دو سه تا خونه قبل رسیدن به بن بست.
تماس قطع شد و مسیر نگاهم به خانمی مسن که وسط ایوان سینی به دست ایستاده بود گره خورد.
پوست لبم را با دست میکندم که رو به او گفتم:
- من همسایه‌ام همین کوچه بن بست... اون‌جا می‌شینم. دارم میرم ببخشید.
چیزی نگفت و داخل رفت. سمت ساغر که پشت دیوار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : آیلار مومنی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا