- ارسالیها
- 343
- پسندها
- 1,926
- امتیازها
- 11,933
- مدالها
- 9
- نویسنده موضوع
- #31
با عجله و سرگردان همچنان که گلهای کاشیها را میشمردم پاسخ دادم:
- شما... برین . نه شما بیاین بعد ما... شما برین ما با موتور نمیایم شما تاکسی بگیرین ما خودمون...
- من متوجه نمیشم شما چی میگین خانم منصوری.
هق زدم و با صدای کمی بلندی گفتم:
- ما خونه همسایهایم بیاین اینجا.
من من کرد و پرسید:
- کدوم خونه هستید؟ نقشهتون چیه؟
همچنان که دور خودم میچرخیدم گفتم:
- در خونه یه پرنده داره، تک طاق و زرد رنگه. دو سه تا خونه قبل رسیدن به بن بست.
تماس قطع شد و مسیر نگاهم به خانمی مسن که وسط ایوان سینی به دست ایستاده بود گره خورد.
پوست لبم را با دست میکندم که رو به او گفتم:
- من همسایهام همین کوچه بن بست... اونجا میشینم. دارم میرم ببخشید.
چیزی نگفت و داخل رفت. سمت ساغر که پشت دیوار...
- شما... برین . نه شما بیاین بعد ما... شما برین ما با موتور نمیایم شما تاکسی بگیرین ما خودمون...
- من متوجه نمیشم شما چی میگین خانم منصوری.
هق زدم و با صدای کمی بلندی گفتم:
- ما خونه همسایهایم بیاین اینجا.
من من کرد و پرسید:
- کدوم خونه هستید؟ نقشهتون چیه؟
همچنان که دور خودم میچرخیدم گفتم:
- در خونه یه پرنده داره، تک طاق و زرد رنگه. دو سه تا خونه قبل رسیدن به بن بست.
تماس قطع شد و مسیر نگاهم به خانمی مسن که وسط ایوان سینی به دست ایستاده بود گره خورد.
پوست لبم را با دست میکندم که رو به او گفتم:
- من همسایهام همین کوچه بن بست... اونجا میشینم. دارم میرم ببخشید.
چیزی نگفت و داخل رفت. سمت ساغر که پشت دیوار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.