- تاریخ ثبتنام
- 8/10/18
- ارسالیها
- 2,090
- پسندها
- 21,679
- امتیازها
- 46,373
- مدالها
- 21
سطح
29
- نویسنده موضوع
- #31
چطوری همه اینا رو میدونست؟ دیوارهای عمارت. بقیه فکر میکردن اون حکاکیها، صرفاً طرح روی دیوارها حساب میشدن، اما درحقیقت نوشته بودن. برونو سالهای عمرش رو صرف رمزگشایی اون زبون کرد. نوشتهها میگفتن که یه خشم حین شکلگیری معجزه، باعث شکلگیری یه نفرین شده بود. خشمی که احتمالاً از اشخاصی که آلما رو طرد کردن و باعث مرگ همسرش شدن، شکل گرفت. و درنهایت، نفرین میتونست رفع بشه... برونو نمیدونست چطوری، اما میتونست بفهمه.
از فهمیدنش میترسید.صدای والتر از سرش بیرون نمیرفت. همش نگران این بود که پیشگویی چی میتونست باشه.
برونو سرش رو تکون داد و چشمهاش رو بست.
«به من بگو چطور نفرین رفع میشه.»
چشمهای برونو با نوری سبز درخشیدن و گردبادی توی اتاق به راه افتاد که موهای فرش رو به رقص در میآورد...
از فهمیدنش میترسید.صدای والتر از سرش بیرون نمیرفت. همش نگران این بود که پیشگویی چی میتونست باشه.
برونو سرش رو تکون داد و چشمهاش رو بست.
«به من بگو چطور نفرین رفع میشه.»
چشمهای برونو با نوری سبز درخشیدن و گردبادی توی اتاق به راه افتاد که موهای فرش رو به رقص در میآورد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.