• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان منشور قدرت: سرزمین تاریان | ف.زینلی کاربر انجمن یک رمان

پرینز

مدیر بُعد میانه + ناظر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
5,179
پسندها
14,440
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #31
***​
چند روز به همین منوال گذشت، من روزی چند ساعت رو کنار شما بودم، و بعد کنار پدرتون برمی گشتم، حس بد دلشوره هر روز که می‌گذشت همراهم بود، از این سکوت کریستین حس مرگ می‌گرفتم، ولی می دئونستم این بیشتر ته دل پدرت رو خالی می‌کرد برای همین بهش رو حیه می‌دادم، و سعی می‌کردم از درگیری های فکریم پیشش نگم.
تا اینکه اون روز شوم بلاخره رسید، سحر بود ما از سر شب نتونسته بودیم بخوابیم، من به شانه پدرت تکیه کرده بودم و هر دو سکوت کردم بودیم، که با صدای دویدن با شتاب هر دو از جا پریدیم که جرج وارد چادر شد، و با نفس نفس گفت:
- سرورم... ارتش... کریستین... پیشروی... رو شروع... کرده.
رو به جرج گفت:
- آماده باش بدید و برای نبرد حاضر بشید.
شمشیرش رو دور کمرش محکم کرد و گفت:
- این نبرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : پرینز

پرینز

مدیر بُعد میانه + ناظر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
5,179
پسندها
14,440
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #32
میدان جنگ مثل دشتی از خون و فولاد بود، هر دو طرف در حال از دست دادن نیرو بودن ولی هیچ کدوم حاضر به عقب نشینی نبودیم، به آرژان و آبادیس گفتم:
- باید هر طور که شده و از هر جادویی که خواستین استفاده کنید تا سرس رو از میدون به در کنید، نیمی از فلجی ارتش تقصیر اونه پس زودتر عمل کنید.
باهم گفتن:
- بله بانوی من.
هردو اوج گرفتن تا به سراغ سرس برن، من و پدرت در کنار هم می‌جنگیدیم تا به سربازهایی تا با همه توان کنارمون میجگیدن یک دلگرمی باشیم، تا اینکه هردو کسی متوقف شدیم و رو به رومون کسی جز کریستین نبود.
کریستین با خونسردی و لبخند حرص درآری گفت:
- وای ببین کیا اینجان، سارا و آیهان، شاه و ملکه تاریان، این دیدار رو میدون چی هستم؟
من با لبخند گفتم:
- مدیون خودت کریستین، تو اومدی توی سرزمین ما توقع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پرینز

مدیر بُعد میانه + ناظر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
5,179
پسندها
14,440
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #33
جنگ تموم شده بود ولی من بهای زیادی رو پرداختم، بعد از اون ما پدرت رو به قصر آوردیم ولی خودش هم می‌دونست که زنده نمی‌مونه برای همین رو به مادیس کرد و بریده بریده گفت:
- مادیس... مرلین... رو بیار... اینجا... اون باید... از تاریان... بره.
من با بغض گفتم:
- چرا آیهان ما ملورین رو از دست دادیم حالا نوبت مرلینِ؟
نفسی گرفت و گفت:
- اون... باید... دور از... اینجا... آماده بشه... وگرنه... اونم... از دست میره.
برای همین بود که مادیس جان و رزآلین رو مامور محافظت از جونت کرد و شما رو به سرزمین انسان‌ها برد تا اونجا جان با آموزش‌هایی که بهت میده بتونه کمی تو رو آموزش بده و آمادت کنه، حالا می بینم که تو آماده‌ای و این برای تاریان ضروریِ، ولی تو هنوز نیاز به یکسری آموزش‌ها داری که توسط مربی‌هایی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پرینز

مدیر بُعد میانه + ناظر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
5,179
پسندها
14,440
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #34
***​
دیدم که در یک اتاق غار مانند هستم چندین فانوس با سنگ های درخشان در اطراف اتاق رو روشن کردن و تخت بزرگی در وسط اتاق قرار گرفته بود که روی اون زنی خوابیده ولی تمام صورتش رو عرق سرد پوشانده و زنی دیگه‌ای که احتمال می‌دادم ندیمه‌اش باشه صورتش رو با دستمال خشک می‌کرد، در گوشه اتاق دو مرد بودند که یکی جوان قد بلند و چهار شونه و هیکل استوار که موهای مشکیش رو با کش بسته بود جلوی اون مردی مسن بود که اونم قدی متوسط داشت ولی چهارشونه بود، مرد مسن با نگرانی گفت:
- سرورم هر کاری از دستم بر اومده انجام دادم ولی من نمی تونم بانو رو نجات بدم.
مرد جوان با عصبانیت گفت:
- باید یه راهی باشه ایگان یعنی هیچ راهی نیست، هر راهی باشه رو میرم تا لیندا رو نجات بدم.
مرد مسن با من‌من گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پرینز

مدیر بُعد میانه + ناظر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
5,179
پسندها
14,440
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #35
تیلور با تعجب بهم نگاه کرد و گفت:
- کولدر رهبر گرگینه‌هاست،که در سرزمین خودشون زندگی میکنن، چی شما رو یاد اون انداخته سرورم؟
رو بهش گفتم:
- بهتره بریم پیش ملکه چیزی دیدم که باید به ایشون هم بگم.
- بله سرورم.
فوری بیرون رفتیم که تیلور راه اتاق غذاخوری رو بهم نشون داد وقتی وارد شدم دیدم علاوه بر مادر و مادیس سه مرد دیگه هم حضور دادن که یکی از اونا قد بلند و هیکی نستا بزرگش توی چشم بود و اون دو نفر دیگه لاغر و قد بلند بودن،جلو رفتم و برای مادر تعظیم کوچکی انجام دادم که بقیه هم برای من تعظیم کردن و گفتن:
- درود بر شاهزاده مرلین.
لبخندی بهشون زدم و در دست راست مادر نشستم اونا هم بعد از من نشستن، رو به مادر کردم و گفتم:
- باید در مورد موضوعی باهم صحبت کنیم.
مادر نگاهی به بقیه انداخت و گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

پرینز

مدیر بُعد میانه + ناظر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
5,179
پسندها
14,440
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #36
- سرورم کمک به گرگینه‌ها یه اشتباه بزرگه.
از روی صندلی بلند شدم و گفتم:
- من میدونم این کار ریسک بزرگیه ولی اگه موفق بشم ما به هم پیمان داریم که در مقابل کریستین ازمون حمایت می‌کنه، نگرانی همتون رو درک می کنم، منم خودم به اندازه شما نگرانم ولی میخوام برای تاریان این ریسک رو به جون بخرم می‌دونم که پدرم و بقیه پادشاهان تاریان هم بودن همین کار رو برای تاریان انجام می‌دادن، امیدوارم بتونم این کار رو انجام بدم.
معلوم بود که به این زودی قبول نمی‌کنن ولی می‌دونم که من می‌تونم این کار رو انجام بدم، مادر با آهی گفت:
- باشه مرلین ولی باید ژنرال رو با خودت ببری من نمی‌خوام دو دستی تو رو به یه گرگ بدم البته قبلش باید با کولدر هم صحبتی داشته باشم، نمی‌دونی کی قرار برسه؟
انگار یکی توی گوشم گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پرینز

مدیر بُعد میانه + ناظر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
5,179
پسندها
14,440
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #37
لبخندی زدم و گفتم:
- مثل یه چمدون کوچیکه ولی قابل حمله.
یه آهان غلیظ شد جوابم.
به طرف بالکن رفتم و درش رو باز کردم و واردش شدم، از بالکن اتاق من همه باغ قصر رو می‌دیدم، اون گل‌های درخشانی که دیدم حالا توی شب جلوه دلفریبی داشتم، همیطور تی پرتقال و نارنجی که انگار با یه عطر دیگه مخلوط شده بود، همه چیز عالی و بی نقص بود، ولی من می دونستم که این سکوت چیزی رو در خودش پنهان کرده چون از مادیس سر شام پرسیدم:
- چرا داخل قصر و بیرونش هیچ نگهبانی نیست؟ یعنی اینقدر امنِ؟
دیدم که ژنرال ساشا خندید و در جوابم گفت:
- سرورم وقتی خورشید به شما میتابه، در کنار شما چی درست میشه؟
گفتم:
- سایه.
گفت:
- خودتون دارین جواب خودتون رو میدین، این قصر و باغ پر از نگهبان‌هایی که معروفن تین به یعنی خون‌آشام سایه وقتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پرینز

مدیر بُعد میانه + ناظر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
5,179
پسندها
14,440
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #38
بهت رو میشد توی صورت کولدر خوند با لحنی شوکه گفت:
- تو از کجا می‌دونستی ما داریم به اینجا میایم؟
لبخند زدم و گفتم:
- از اونجا که می دونم برای چی و چرا به تاریانم اومدی، بهتره با من بیای داخل ملکه داخل منتظرت هستن.
کولدر با یکی از افرادش همراه من اومدن وارد سالن شدیم که دیدم مادر روی تخت شاهی نشسته و مادیس در طرف چپس ایستاده و پایین پله‌ها ژنرال و بقیه ایستادن وبا وارد شدن ما کنار ایستادن، من از پله‌ها بالا رفتم و طرف راست مادر ایستادم، کولدر تعظیم کوتاهی کرد و گفت:
- درورد بر ملکه تاریان.
مادر گفت:
- درود برتو آلفای گرگینه‌های نقره‌ای، چی تور ور به اینجا کشونده کولدر فاستر؟
کولدر نفس عمیقی کشید و گفت:
- من اومدم از شما درخواست کنم تا شاهزاده برای نجات ملکه من به تیفون بیاد، میدونم این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پرینز

مدیر بُعد میانه + ناظر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
5,179
پسندها
14,440
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #39
مادر با لحنی جدی گفت:
- مقدمات پیمان خون رو فراهم کن.
- بله ملکه.
آرژان از داخل کیفش میزی رو بیرون کشید و روی میز گذاشت و بعد جام کوچکی بیرون آورد به همراه کاغذ و قلم پر که همه روی میز گذاشت، رو به مادر گفت:
- آماده‌اس بانوی من.
مادر از جا بلند شد و به من اشاره زد که همراهش بشم،باهم به سمت آرژان رفتیم، و کولدر نیز جلو اومد و کنار من ایستاد، هرسه جلوی میز بودیم که آرژان گفت:
- اول شما جناب کولدر.
کولدر جلو رفت که دست راستش رو به سمت آرژان گرفت که آرژان روی شاهرگش رو برید و خون به سمت جام سرازیر شد و جام رو کمی پر کرد که آرژان دست کولدر رو بست و به مادر گفت:
- ملکه من.
مادر دست راستش رو جلو برد که آرژان همین کار رو با دست مادر کرد و خون داخل جام ریخت و بعد رو به من کرد و گفت:
- پرینز*.
منم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پرینز

مدیر بُعد میانه + ناظر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
5,179
پسندها
14,440
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
سن
30
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #40
همراه با کولدر بیرون رفتیم و بعد از بیرون رفتن از قصر همراهان کولدر دروازه‌ای رو باز کردن، البته با گفتن ساشا من فهمیدم دروازه‌اس آخه هیچیش به دروازه نمی‌خورد، شکل یه دایره بود که توش انگار رنگ‌های سبز آبی بنفش رو بهم پیچوندی ولی خب اگه اینا بهش میگن دروازه بگن خب.
اول کولدر وارد شد بعد اون مردی که همراهش بود گفت:
- شاهزاده نوبت شماست.
وارد شدم حس کردم توی هوا معلقم، بعد از چند لحظه روی زمین خاکی افتادم، گندش بزنن این چی بود دیگه، از جام بلند شدم و خودم رو تکوندم که دیدم بقیه هم منتظر منن.
کولدر و یکی از افرادش جلو میرفتن بعد من و ساشا بودیم بعد اون پنج نفر، رو به کولدر پرسیدم:
- جناب کولدر تا محل زندگی شما چقدر راهِ؟
مردی که کنارش بود گفت:
- دو ساعت.
نگاهی به دور و برم انداختم کوه‌هایی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا