- تاریخ ثبتنام
- 12/7/25
- ارسالیها
- 31
- پسندها
- 66
- امتیازها
- 90
- سن
- 21
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #31
نولان، که تا آن لحظه در سکوت سنگین ایستاده بود، عمیقتر نفس کشید. بر خلاف ویگن که با اخم و چشمانی تیز به کارنل نگاه میکرد، نولان آرامتر بود؛ گرچه مخالفت در برق نگاهش پنهان نبود. بهسختی زیر لب گفت:
-این بازی خطرناکه… اما شاید تنها راه باشه.
ساویر اما طاقت نیاورد. قدمی جلو رفت، دندانهایش را روی هم فشار داد و با خشم رو به کارنل غرید:
- تو داری رو همه چیزت ق*م*ا*ر میکی. یه لحظه به پیامدش فکر کردی؟! میدونی شاه بفهمه چی میشه؟!
ویگن دستش را گرفت تا مانع نزدیکتر شدنش شود، اما صدای ساویر مثل خنجری تیز در گوش جمعیت نشست که
این بار به سمت گوئن فریاد کشید:
- این مرد رو نمیشناسی… اگر پشتت رو خالی کنه چی؟! اگه به حرفی که زده عمل نکنه چی؟!
گوئن، هنوز به درخت تکیه داده بود. نگاهش آرام و سنگین روی...
-این بازی خطرناکه… اما شاید تنها راه باشه.
ساویر اما طاقت نیاورد. قدمی جلو رفت، دندانهایش را روی هم فشار داد و با خشم رو به کارنل غرید:
- تو داری رو همه چیزت ق*م*ا*ر میکی. یه لحظه به پیامدش فکر کردی؟! میدونی شاه بفهمه چی میشه؟!
ویگن دستش را گرفت تا مانع نزدیکتر شدنش شود، اما صدای ساویر مثل خنجری تیز در گوش جمعیت نشست که
این بار به سمت گوئن فریاد کشید:
- این مرد رو نمیشناسی… اگر پشتت رو خالی کنه چی؟! اگه به حرفی که زده عمل نکنه چی؟!
گوئن، هنوز به درخت تکیه داده بود. نگاهش آرام و سنگین روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.