- تاریخ ثبتنام
- 20/10/20
- ارسالیها
- 135
- پسندها
- 2,273
- امتیازها
- 11,563
- مدالها
- 8
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #1
- نام رمان :
- بخت خوابآلود
- نام نویسنده:
- زهره.ر
- ژانر رمان:
- اجتماعی ، عاشقانه
کد رمان: ۵٨٩٣
ناظر:
Altinay*
بچه که بودم به ضربالمثلهای ترکیای که مامان حکیمه در زمان و مکان خاصی میگفت میخندیدم؛ اما بزرگتر که شدم فهمیدم با هر کدام از حرفهایش میشد یک جلد کتاب نوشت.
حال و روز خوبی نداشتم و زندگی عرصه را حسابی برایم تنگ کرده بود اما باز هم تکرار صدای مادرم که میگفت :
ایله یاتیب،ایله بیل کاسیبین بختی یاتیب*
خندهی بی جانی روی لبهایم میکاشت.
مادرم آن روزها درست میگفت؛ بخت ما بدبخت بیچارهها انگار به خواب رفته بود. خوابی عمیق شبیه به خواب زمستانی با این تفاوت که به اندازهی یک عمر طول میکشید.
و اما من ،از اعماق وجودم به انتظار
دستی نشسته بودم که شانهی این بخت خوابآلود را بتکاند و از خواب عمیق بیدارش کند.
*ضربالمثل ترکی :شبیه...
ناظر:
بچه که بودم به ضربالمثلهای ترکیای که مامان حکیمه در زمان و مکان خاصی میگفت میخندیدم؛ اما بزرگتر که شدم فهمیدم با هر کدام از حرفهایش میشد یک جلد کتاب نوشت.
حال و روز خوبی نداشتم و زندگی عرصه را حسابی برایم تنگ کرده بود اما باز هم تکرار صدای مادرم که میگفت :
ایله یاتیب،ایله بیل کاسیبین بختی یاتیب*
خندهی بی جانی روی لبهایم میکاشت.
مادرم آن روزها درست میگفت؛ بخت ما بدبخت بیچارهها انگار به خواب رفته بود. خوابی عمیق شبیه به خواب زمستانی با این تفاوت که به اندازهی یک عمر طول میکشید.
و اما من ،از اعماق وجودم به انتظار
دستی نشسته بودم که شانهی این بخت خوابآلود را بتکاند و از خواب عمیق بیدارش کند.
*ضربالمثل ترکی :شبیه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر
