*RaHa._ کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 19/7/25 ارسالیها 283 پسندها 30 امتیازها 528 مدالها 2 سطح 1 17/8/25 نویسنده موضوع #11 «ساعتهای یخزده» تمام ساعتها در اتاقم خوابیدهاند نه تیک میزنند، نه تاک. زمان، وقتی تو نیستی میمیرد... .
«ساعتهای یخزده» تمام ساعتها در اتاقم خوابیدهاند نه تیک میزنند، نه تاک. زمان، وقتی تو نیستی میمیرد... .
*RaHa._ کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 19/7/25 ارسالیها 283 پسندها 30 امتیازها 528 مدالها 2 سطح 1 17/8/25 نویسنده موضوع #12 «گم در خود» گاهی میان خودم گم میشوم، نه صدایی هست؛ نه راهی و نه حتی کسی که بداند من هنوز اینجا هستم... .
«گم در خود» گاهی میان خودم گم میشوم، نه صدایی هست؛ نه راهی و نه حتی کسی که بداند من هنوز اینجا هستم... .
*RaHa._ کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 19/7/25 ارسالیها 283 پسندها 30 امتیازها 528 مدالها 2 سطح 1 17/8/25 نویسنده موضوع #13 «شک» چیزی در من هر شب میپرسد: «آیا هنوز زندهام؟» و چیزی دیگر جواب میدهد: «نه، فقط هنوز خاموش نشدهای... .»
«شک» چیزی در من هر شب میپرسد: «آیا هنوز زندهام؟» و چیزی دیگر جواب میدهد: «نه، فقط هنوز خاموش نشدهای... .»
*RaHa._ کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 19/7/25 ارسالیها 283 پسندها 30 امتیازها 528 مدالها 2 سطح 1 17/8/25 نویسنده موضوع #14 «صداهای دور» از دور صدای پایی میآید مثل امیدی پنهان که به کوچههای بستهی دل نزدیک میشود و باز، از آنسوتر میگذرد... .
«صداهای دور» از دور صدای پایی میآید مثل امیدی پنهان که به کوچههای بستهی دل نزدیک میشود و باز، از آنسوتر میگذرد... .
*RaHa._ کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 19/7/25 ارسالیها 283 پسندها 30 امتیازها 528 مدالها 2 سطح 1 17/8/25 نویسنده موضوع #15 «ترک» از جایی ترک برداشتم نه بلند، نه با صدا فقط به اندازهای که نور راهی برای ورود پیدا کند... .
*RaHa._ کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 19/7/25 ارسالیها 283 پسندها 30 امتیازها 528 مدالها 2 سطح 1 17/8/25 نویسنده موضوع #16 «آینه» روزی خودم را در آینه دیدم و باور نکردم که این چهرهی خاموش، همان باشد که روزی، چشمانش پُر از فردا بود... .
«آینه» روزی خودم را در آینه دیدم و باور نکردم که این چهرهی خاموش، همان باشد که روزی، چشمانش پُر از فردا بود... .
*RaHa._ کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 19/7/25 ارسالیها 283 پسندها 30 امتیازها 528 مدالها 2 سطح 1 17/8/25 نویسنده موضوع #17 «پرسش» اگر میتوانستم بپرسم از تاریکی، از خودم، از تو فقط یک چیز میپرسیدم: «کجا خاموش شدم که دیگر هیچکس روشنم نکرد؟»
«پرسش» اگر میتوانستم بپرسم از تاریکی، از خودم، از تو فقط یک چیز میپرسیدم: «کجا خاموش شدم که دیگر هیچکس روشنم نکرد؟»
*RaHa._ کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 19/7/25 ارسالیها 283 پسندها 30 امتیازها 528 مدالها 2 سطح 1 17/8/25 نویسنده موضوع #18 «اولین نور» یک بار، صبح زود نوری افتاد روی کف اتاق آنقدر آرام، که دلم نخواست پلک بزنم مبادا خاموش شود... .
«اولین نور» یک بار، صبح زود نوری افتاد روی کف اتاق آنقدر آرام، که دلم نخواست پلک بزنم مبادا خاموش شود... .
*RaHa._ کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 19/7/25 ارسالیها 283 پسندها 30 امتیازها 528 مدالها 2 سطح 1 17/8/25 نویسنده موضوع #19 «در آستانه» در آستانهی چیزی ایستادهام شبیه عبور، شبیه اشک، شبیه کسی که نمیداند بماند یا روشن شود... .
«در آستانه» در آستانهی چیزی ایستادهام شبیه عبور، شبیه اشک، شبیه کسی که نمیداند بماند یا روشن شود... .
*RaHa._ کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 19/7/25 ارسالیها 283 پسندها 30 امتیازها 528 مدالها 2 سطح 1 17/8/25 نویسنده موضوع #20 «ردپا» روی دل خاکستریام ردپایی مانده؛ نه از کسی نه از تو، از من که خواستم از این شب عبور کنم... .