• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ (جلد اول) | سید علی جعفری کاربر انجمن یک‌رمان

پسر مجنون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
11
پسندها
67
امتیازها
83
سن
23
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
پارادوکس سرخ
نام نویسنده:
سید علی جعفری
ژانر رمان:
عاشقانه، درام
کد رمان: 5688
ناظر: اِللا لطیفــی L.latifi❁


خلاصه:‌ این رمان عاشقانه-درام-طنز به نام "پارادوکس سرخ" در فصل اول داستان زندگی چند جوان در شهرهای مختلف ایرانه که با چالش‌های عشقی، خانوادگی و اجتماعی مواجه‌اند. یکی از روایت های اصلی حول زندگی دختری به نام درسا رادمنش و برادرش دانیال می‌چرخد که پس از یک حادثه تصادف و آسیب دیدگیه دانیال، خانواده‌شان وارد بحران‌های عاطفی و مالی می‌شوند. درسا در مسیر رشد و بلوغ، عشق و روابط پیچیده‌ای با پسری به اسم سامیار را تجربه می‌کند. دومین روایت اصلی داستان، روایت زندگی علی سام، یک ورزشکار و مدرس زبان، نیز با تمرکز بر تلاشش برای موفقیت در ورزش و روابط عاشقانه پیش می‌رود.
در دل داستان، مفاهیمی چون وفاداری،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Raha~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
2,207
پسندها
14,756
امتیازها
38,678
مدال‌ها
45
سطح
24
 
  • مدیرکل
  • #2
IMG_20250501_184704_079 (2).jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~

پسر مجنون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
11
پسندها
67
امتیازها
83
سن
23
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
{ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ}
{نون سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند}​

این رمان رو می‌خوام تقدیم کنم به همه پسر‌ها و دختر‌های سرزمینم که خ*یانت دیدن و خ*یانت نکردن؛ به همه اون‌هایی که درد شکست رو عمیقاً چشیدن و نتونستن با کسی درداشون رو در میون بگذارن. از همین‌جا می‌خوام بهتون بگم کارما کار خودش رو خوب بلده و دنیا همش حساب و کتابه. این رمان که از چند «داستان واقعی» تشکیل شده، قصه پسری رو روایت می‌کنه که از عرش رسید به فرش، اونم فقط به خاطر انتخاب اشتباه و همچنین قصه دختری که تاوان دختر بودنش رو توی این دنیای نامرد باید می‌داد. این داستان واقعی تقدیم به همه شما خوبان، دوستتون دارم و امیدوارم که از خوندن این رمان که با خون و دل نوشته شد لذت کافی رو ببرید و بهتر یه سری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پسر مجنون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
11
پسندها
67
امتیازها
83
سن
23
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
جلد اول

«درسا»
با وصل شدن تماس، موبایل رو به گوشم نزدیک کردم.
- سلام مامان خونه‌ای؟
- آره دخترم... شما کجایی؟
- با سوگند اومدیم بیرون.
- کی بر می‌گردی؟
یه نگاه کردم به سوگند که با سر بهم نشون داد زود برمی‌گردیم.
- میام... سعی می‌کنم تا دو ساعت دیگه خونه باشم.
- باشه ولی تا تاریک نشده برگرد عزیزم.
از حرفش خوشحال شدم و لبخندی روی لبام نشست.
- باشه مامانی قول میدم بای‌بای.
- خداحافظ... مراقب خودت باش.
- باشه.
گوشیم رو گذاشتم داخل کیفم که سوگند گفت:
- درسا برنامه چیه؟ چکار کنیم؟
به نگاه پرمعنیش نگاهم رو گره زدم و گفتم:
- بریم اِرم دیگه... فقط اون دوست پسره دیوونت که نمیاد؟
- اه درسا گیر نده دیگه... اونم قراره بیاد.
پوفی کردم.
- باشه ولی اگه مثلِ دفعه قبلی شُل بشی توی بغلش من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پسر مجنون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
11
پسندها
67
امتیازها
83
سن
23
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
صبح ساعت 10 با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم، توی آینه یه نگاهی به خودم کردم و یه دستی توی موهام کشیدم. رفتم داخل دست‌شویی و صورتم رو شستم. اومدم بیرون و آروم صدا زدم:
- مامان.
یه سرکی توی آشپزخونه کشیدم، سفره هنوز پهن بود، یه چایی برای خودم ریختم و شروع کردم به خوردن، همین که چایی رفت پایین چشم‌هام از کاسه زد بیرون، دهنم رو یه ذره مزه‌مزه کردم دیدم به جای چایی یه چیز دیگه خوردم که کاملاً تلخ بود، فکر کنم از همین دمنوش‌ممنوش‌های مامان بود؛ از خوردن صرف نظر کردم و رفتم تا حاضر بشم برم کتاب‌های مدرسه رو بخرم. وایستادم جلوی آینه و با کش موهام رو از پشت دم اسبی بستم؛ در کمد رو باز کردم و یه نگاهی انداختم و یه شال مشکی، مانتو لی و یه شلوار لی آبی انتخاب کردم. لباس‌هام رو پوشیدم و یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پسر مجنون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
11/6/19
ارسالی‌ها
11
پسندها
67
امتیازها
83
سن
23
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
«علی»
- خانوم اجازه هست من برم W.C.
خانوم حسینی «معلم کلاس زبان»: وای علی کشتی منو... یا کلاً انگلیسی حرف بزن یا کلاً فارسی، ترکیب نکن این هزار‌ بار.
خندم رو خوردم و گفتم:
- خانوم اجازه میدی برم یا نه؟ ریخت‌ها!
کمی خندید و گفت:
- شیطونی‌هات تمومی ندارن نه؟ پاشو برو تا نمردی!
بلند شدم رفتم تو لابی، تعظیم کردم به منشی و سریع پریدم تو دست‌شویی، جاتون خالی نشستم کلی فکر کردم چجوری از زیر امتحان زبان در برم، خلاصه بعد از کلی زور زدن، زور زدن مخم منظورمِ‌ها، فکر بد نکنید، آره خلاصه پهلوی راستم رو گرفتم و از دست‌شویی اومدم بیرون، بلند داد زدم و گفتم:
- آخ... درد می‌کنه!
منشی که سرش تو حساب و کتابش بود، با تعجب نگاهم کرد و گفت:
- حالت خوبه علی؟! کجات درد می‌کنه؟
- اون‌جام درد می‌کنه... کمکم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 10)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا