- تاریخ ثبتنام
- 3/9/17
- ارسالیها
- 1,467
- پسندها
- 20,751
- امتیازها
- 42,073
- مدالها
- 26
سطح
30
- نویسنده موضوع
- مدیرکل
- #71
و با لجبازی راهم را به طرف آشپزخانه کج کردم. نه حوصلهی تحمل کردن اخمهای در هم رفتهی شارلوت را داشتم، نه بحث کردن با چارلز یا کنار آمدن با توماس. گرسنگی هم معضل دیگری بود که تا قند به مغزم نمیرسید، توانایی آسیب رساندن به هر کسی که مخالفم بود را داشتم.
سر و صدای هر سه نفر به جز پروفسور بلند شد، چون پروفسور چانگ داشت چرت میزد و ظاهراً حتی برایش اهمیت نداشت که هنوز هم زنده بود و نفس میکشید. از دور میشنیدم که شارلوت داشت با صدای پچپچ مانندی با توماس جر و بحث میکرد و من هم انگار که اتفاقی نیافتاده باشد، در حال تحویل گرفتن فنجان قهوه از دست جیکوب بودم. جیکوب به ازای هر اخلاق غیر قابل تحملی که داشت، این یک اخلاق خوب را هم داشت که معتقد بود زمان معقولانهی صرف هر وعدهی غذایی باید...
سر و صدای هر سه نفر به جز پروفسور بلند شد، چون پروفسور چانگ داشت چرت میزد و ظاهراً حتی برایش اهمیت نداشت که هنوز هم زنده بود و نفس میکشید. از دور میشنیدم که شارلوت داشت با صدای پچپچ مانندی با توماس جر و بحث میکرد و من هم انگار که اتفاقی نیافتاده باشد، در حال تحویل گرفتن فنجان قهوه از دست جیکوب بودم. جیکوب به ازای هر اخلاق غیر قابل تحملی که داشت، این یک اخلاق خوب را هم داشت که معتقد بود زمان معقولانهی صرف هر وعدهی غذایی باید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.