شعرکده اشعار طنز

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

چاقم اما دل هوای "برگِ هانی" می‌کند
صحبت "تکدانه" و "سن‌ایچ" و "رانی" می‌کند

هر سحر تا می‌کنم از جنب طباخی عبور
چشم و مغز و پاچه‌ای شیرین‌زبانی می‌کند

از کباب کتف و بالِ جوجه هم دیگر نگو
وقتی آدم مزه چیزی که دانی می‌کند!

بوی قرمه، بوی قیمه، بوی باقالی‌پلو
آدم کم اشتها را هم روانی می‌کند

همسرم غر می‌زند در آینه خود را ببین
یک رژیم این هیکلت را استخوانی می‌کند

می‌روم روی ترازو تا بگویم لاغرم
جاذبه با همسرم اما تبانی می‌کند

همتم تا می‌رود گیرد رژیمِ لاغری
پای‌ِسیبی ناگهان چشمک‌پرانی می‌کند

هر چه را من می‌خورم از چربی و قند و نمک
این شکم تا حدّ امکان بایگانی می‌کند

هر لباسی می‌خرم یک‌ماهه کوچک می‌شود
تار و پودش از فشار آوازه‌خوانی می‌کند!

غبغبم از خوردن غم این‌چنین پرباد...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

بهار است امّا پَلاسیده ایم
چو لبخندِ بر چهره ماسیده ایم!

نگفتند آخر چه شد جرم مان
گناه چه کس را تقاصیده ایم؟

که عمری‌ست در رشته‌ی زندگی
فقط واحدِ درد پاسیده ایم

نیامد اگر نزد ما جفت شش
به نرد شما خوب تاسیده ایم

اگر وعده دادید دلخوش شدیم
عتابی اگر شد، هراسیده ایم

اگر ظاهراً مشتِ محکم زنیم
ولی در خفا التماسیده ایم

بپیچانده ایم عیدی بچه ها
همین مختصر، اختلاسیده ایم

به کم قانع و خویش با مردمِ
سُومالی و سودان قیاسیده ایم

برای همین لقمه نان و پنیر
اگر چه بسی اسکناسیده ایم

ولی جای لبنان، یمن، سوریه
تشکر نموده، سپاسیده ایم ....

ببخشید اگر مصدری جعل شد،
کمی شعر خود را قناسیده ایم

نشد بیشتر گویم از حالِ مان
فقط ذرّه ای انعکاسیده ایم!

#محمدرضا_صادقی

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

ما به چند تا مشكل محدود عادت كرده ايم
ما به دود و اختلاس و سود عادت كرده ايم

روزي ات را جاي ديگر جستجو كن زلزله
ما به لرزيدن پس از "محمود" عادت كرده ايم..!

#فرشاد_مشيري

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

عمریست که این خانه گرفتارِ خودی هاست
کمبودی اگر هست،فقط کارِ خودی هاست

غیر از خودمان،کلِّ جهان مسئله دارند
این حرفِ گزارشگرِ اخبارِ خودی هاست

حکمی که در آن قسمتِ ما غیر ستم نیست
امضا شده با جوهر خودکارِ خودی هاست

مردم اگر از دینِ خدا دست کشیدند
از شیوه ی دینداری و رفتارِ خودی هاست

فکری که گذر می کند از خاطرِ سیلاب
بسیار همانند به افکارِ خودی هاست

آتش عددی نیست،ولی ترسِ جهنّم
از دیدنِ رخساره ی اِدبارِ خودی هاست

بیگانه کجا دسترسی داشت به این خاک
گُلهایِ سرِ تپّه،از آثارِ خودی هاست

این خانه اگر فاقد امنیّتِ کافیست
چون از دو جهت وصل به دیوارِ خودی هاست...!

#مصطفی_علوی

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

سال نو آمده تشویش و تنش را وِلِلِش!
هرچه حرف است به غیر از خوش و بِش را وللِش

گرچه آمار و نمودار فلاکت بار است
شیشکی می کش و پیکان و فلِش را وللِش

توی جیب تو اگر شادی بعد از گل شد
مختصر دلخوشیِ ساس و شپش را وللِش

اقتصاد همه از دید مدیران خوب است
تو مدیری مگر آقا؟! نگرِش را وللِش

هرچه فحش است به آنها بده اما ادبی
یعنی آن واژه ی چسبیده به کِش را وللِش!

هر کنش واکنشی دارد عزیزم اما
واکنش را تو بچسبان و کنش را وللِش

پیتزا خوردی و می دید فقیری از دور
معرفت داشته باش و دو بُرِش را وللِش

خبر بخشش سلطان همه جا پخش شده
بشنو! باور نکن! این داد و دهش را وللِش

خوش به حال خودم امسال که تا سال دگر
بی خیال نود و پنجم و شش را وللِش...!

#مهران_حسینی

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

سیزده را با زنم کردم بدر
برده بودم با خودم سیخ و جگر

جز جگر ما فیله و ران داشتیم
خوردنی های فراوان داشتیم

دستِ بانو یک عدد زنبیل بود
داخلش شیرینی و آجیل بود

فندق و بادام و کلی پسته داشت
پسته ی سر باز و هم سر بسته داشت!

میوه های تازه و خوش داشتیم
غیر این ها یک مگسکش! داشتیم

همسر من توی پاکت کرده بود
عید؛ هرچی پول درآورده بود

پول ها را من شمردم چندبار
بود پول عیدی اش نهصد هزار

غیر آن ده تا تراول داشتیم
واقعاً یک روز خوشگل داشتیم!

شاد بودم در میان پول ها
بودم از مجموعه ی شنگول ها

ناگهان زد یکنفر بر شانه ام
بود آن موجود صاحبخانه ام

گفت: « هستی عینهو یک شیر تو!
در اجاره کرده ای تأخیر تو

چندماهی می شود ای نرّه غول!
من ندیدم توی دستان تو پول

در صدور پولِ من تعجیل کن
فوراً...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

سوی جنگل شدم و گیر پلنگ افتادم
دل به دریا زدم و پیش نهنگ افتادم

دو سه دشنام شنیدم، دو سه سیلی خوردم
چون به دنبال بتی شوخ و قشنگ افتادم

جفتکی خوردم و گشتم به ورم بیضه دچار
چون که روزی به قفای خر لنگ افتادم

همدمی جستم و دردا که چنان پرگو بود
که به سر درد ز یک مشت جفنگ افتادم

راه در جرگه ی مردان سیاسی جستم
گیر یک عدّه ریاکار و دبنگ افتادم

دوستی کردم و بر عهد کسان دل بستم
گیر بر عهدی یاران دو رنگ افتادم

هدفی جستم و رفتم که رِسم تیز بر آن
سخت بر خاک چنان تیر خدنگ افتادم

تا شدم وارد صوفیگری و درویشی
گیر چرس و عرق و شیره و بنگ افتادم

زندگانی چو ره تیره و ناهمواری است
پا به هر جا که زدم، بر سر سنگ افتادم

#ابوالقاسم_حالت

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

منم که گوشه‌ی یک سوله خانِقاه من است
دعای کار سبک ورد صبحگاه من است

فشار ساعت کاری کمرشکن شده‌است
قرارداد ندارم، خدا گواه من است

اگر چه بیمه‌ی تامین اجتماعی هست
ولی هزینه‌ی درمان دلیل آه من است

من از گرفتن عیدی بدون خاطره‌ام
رئیس، آخر اسفند عذر خواه من است

اگر که ریزترین اختلاس رخ بدهد
حقوق نهصد و هشتاد و هشت ماه من است

انرژی‌اش شده صرف جناح مطبوع اش
کسی که پست دهان پر کن‌اش رفاه من است

"در این زمانه‌‌ی پر های و هوی دزد‌پرست"
امید نیک به آینده، اشتباه من است

چگونه بر در مسجد سه وعده سجده کنم؟؟
منی که گوشه‌ی یک سوله خانقاه من است

#علیرضا_غلامی

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

پدری با پسری گفت به قهر:
که تو آدم نَشوی جان پِدر!

حیف از آن عمر که ای بی سَر و پا
در پیِ تربیتت کردم سَر

دل فرزند از این حرف شکست
بی‌خبر از پدرش کرد سَفر

رنج بسیار کشید و پس از آن
زندگى گشت به کامَش چو شِکر

عاقبت شوکتِ والایی یافت
حاکم شهر شد و صاحب زَر

چند روزی بگذشت و پَس از آن
اَمر فَرمود به اِحضار پِدر

پدَرَش آمد از راه دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر

پسر از غایت خودخواهی و کِبر
نظر افکند، به سراپای پدر

گُفت: گفتی که تو آدم نَشوی!
تو کُنون حِشمت و جاهم بنگر!

پیر خندید و سَرش داد تکان
گفت این نکته، بُرون شد از دَر

«من نَگفتم که تو حاکِم نشوی
گفتم آدم نشوی جان پدر»

#جامی

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

ز عشق و باده خواری توبه کردم
ز هر بی بند و باری توبه کردم

دگر شب تا سحر بیرون نمانم
که از شب زنده داری توبه کردم

ز عیش و عشرت اندر زیر کرسی
به ارواح بخاری توبه کردم

شدم معزول چون از منصب خود
دگر از رشوه خواری توبه کردم

مجال نابکاری چون نماندست
دگر از نابکاری توبه کردم

خدا نگذاشت چون افتم به زندان
برای حق گزاری توبه کردم

ز جور و ظلم بی شرمانه ی خویش
دگر با شرمساری توبه کردم

نبودم با کسی از کبر دمساز
از این ناساز گاری توبه کردم

بنام حفظ صلح از جنگ کردن
چو سرباز فراری توبه کردم

خرم از روی پل یکسر چو بگذشت
دگر از خر سواری توبه کردم...!

#ابوالقاسم_حالت