متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شعرکده مجموعه اشعار عاشقانه

  • نویسنده موضوع saeed371
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 91
  • بازدیدها 3,246
  • کاربران تگ شده هیچ

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #11
من خمــارم ساقیا! امشب تو مهمان کن مـرا
با نگاهی همردیفِ عیشِ مســتان کـن مـرا

دل بده، من نیــز جان را در مقابـــل میــدهم
من فدایِ ساغرت، مدهوش و بیجان کـن مــرا

باده را افزون بریز سرگشته ی رویت مـنم
استکان پرکـــن و با مستی مسلمان کـــن مــرا

من برایت شعر میگویم، غزلها نــابِ نـــاب
زیر باران نگاهت ، چون بهاران کـــن مـرا

❤❤
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #12
یک شاخه گل کوچک مریم طلب من
صد تا طلب توست یکی هم طلب من

بگذار که این بار بدهکار بمانی
قلبی که به دستان تو دادم طلب من

خوشحالیم این بود بدهکار تو هستم
این بار فقط غصه فقط غم طلب من

زخمی است از این درد که درمان نتوان کرد
اندازه ی این فاجعه مرهم طلب من

چشمان من انگار که از تو گله دارند
دلداری تو شادی عالم طلب من

باید طلبم صاف شود با تو و با عشق
یک بوسه و یک سیلی محکم طلب من...

❤❤
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #13
باید بروم سمت شبستان نگاهت
شاعر بشوم شعر بگویم سر راهت

یکبار بگویم غزلی تا که بمانى
شاید تو شدی یوسف و من مانده به راهت

❤❤
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #14
خواستم در دفترم عکسی کشم از صورتت
دیدم از بس ناز داری دل ز دفتر می بری

خواستم شعری بگویم عین چشم ناز تو
دیدم از مردم ، نگفته دین و باور می بری

خواستم جامی بنوشم، م**س.ت چشمانت شوم
لیک ترسیدم؛ به مستی،دل تو بهتر می بری

خواستم تا ، گرم آغوش تو ، گرمایم دهد
دیدم ازبس داغتم، از کوره ام در می بری

خواستم جان را ، فدای مهربانی ات کنم
دیدم این نا قابل ست ؛ بی جامِ دیگر می بری

خواستم پا،پس کشم از بسکه میخواهم تو را
دیدمت در عشق پایی ؛ تا به آخر می بری

❤❤
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #15
چگونه حل کنم بانو معمای نگاهت را
کمک کن تا بفهمم رمز معنای نگاهت را

نگاهت می‌کنم اما نگاهم را نمی‌خوانی
تورا قرآن ، نگیر از من تماشای نگاهت را

اگر چه عاشقت هستم ولی با تو نمی‌گویم
که در قلبم نمی‌گیرد کسی جای نگاهت را

نگفتم چونکه می‌دانم که سر بار تو خواهم بود
مرا این بس که دیدم حس زیبای نگاهت را

در این زندان گذشتن از تو تنها راه ممکن بود
گذشتم از تو چون خواندم سراپای نگاهت را

نمی‌دانم چه احساسی به من یا عشق من داری
چگونه حس کند این قطره دریای نگاهت را

حلالم کن اگر چشمم کمی زل زد به چشمانت
ببخش این قلب بی آزار و شیدای نگاهت را

❤❤
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #16
با نگاهت عاشقـم کردی،‌ دلـم دیوانه شد
خنده بر لب شاعـرم کردی، دلـم دیوانه شد

گفتم آیا میشود با یک نگاه عاشق شوم ؟؟
خنده بر این پرسشم کردی، دلـم دیـوانه شد

من نگاه آخرت را عشق معنا میکنم
ای زلیخا یوسفم کردی، دلـم دیـوانه شد

با نگاهت چشم من مشتاق باران میشود
ای تو باران! نرگسم کردی، دلـم دیـوانه شد

من بهارم یک ب یک از بودنم کم میشود
بگذر از این،‌ عاقلم کردی، دلـم دیـوانه شد

بهزاد رهنما خلیفه لو

❤❤
 
امضا : Niloo.j

Baharak

کاربر نیمه فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,648
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
  • #17
"تو مرا می فهمی
من تورا می خواهم
و همین ساده ترین قصه یک انسان است
تو مرا می خوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی
تا ابد در دل من می مانی… "
 
امضا : Baharak

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #18
تا تو هستی و غزل هست ، دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست

از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت
كه در این وصف ، زبان دگری گویا نیست

بعد تو قول و غزل‌هاست جهان را اما
غزل توست كه در قولی از آنِ ما نیست

تو چه رازی كه به هر شیوه تو را می‌جویم
تازه می‌یابم و بازت اثری پیدا نیست

شب كه آرام‌تر از پلک تو را می‌بندم ،
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست

اینكه پیوست به هر رود كه دریا باشد ،
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست

من نه آنم كه به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی كه سزاوار تو باز این‌ها نیست ...
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #19
«دل من بعد تو دیگر هوس یار نکرد»
هوس عاشقی و دلبر و دلدار نکرد

همه شب بود دلم درتب دیدار رُخت
دل تو یاد منِ عاشقِ تب دار نکرد

شب وروزم همه در فکروخیال توگذشت
این همه وَهْمْ مرا عاقل و هُشیار نکرد

در کنارغمِ دل اشک من و یاد تو بود
لب من در غم تو خنده ای انگار نکرد

همه شب در غم تو غصه واندوه شدم
روح من شدت این فاجعه انکار نکرد

قلب وروحم شده بس زارومریض ازغم تو
هیچ کس بعد تو یاد من بیمار نکرد ......
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,063
پسندها
70,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #20
چون خدا دلتنگي اش گل كرد ، آدم آفريد
مثل من بسيار ، اما مثل تو كم آفريد

دست كم از من هزاران شاعر چشمان تو
دست بالا از تو يك تن در دو عالم آفريد

ريخت در پيمانه ام روز ازل از هرچه داشت
ديد مقداري سرش خاليست ، پس غم آفريد

زشت و زيبا ، تلخ و شيرين ، تار و روشن ، خوب و بد
خواست ما سرگرم هم باشيم ، درهم آفريد

من بد و زشتم ، تو اما خوب و زيبا ، باز شكر
لااقل ما را براي هم نه ، با هم آفريد

در هواي عشق ، من را خلق كرد ، اما تو را
ديد من هم عاشقي را دوست دارم ، آفريد
 
امضا : Niloo.j

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
9
بازدیدها
339
پاسخ‌ها
34
بازدیدها
834
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
228
پاسخ‌ها
240
بازدیدها
10,920
پاسخ‌ها
7
بازدیدها
194
پاسخ‌ها
182
بازدیدها
3,016
عقب
بالا