فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار شاطر عباس صبوحی

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #41
نقش تو
آن‌که رخسار تو با زلف گره گیر کشید

فکرها کرد که باید به چه تدبیر کشید

مدّتی چند بپیچید بخود آخر کار

ماه را از فلک آورد بزنجیر کشید

خامه می‌خواست که مژگان ترا بردارد

راست بر سینهٔ عشاق تو صد تیر کشید

چون بیاراست بدان حُسن دلاویز تُرا

قلم اندر کف نقّاش تو تکبیر کشید

گردش خامه تقدیر غرض نقش تو بود

کز ازل تا به ابد این همه تأخیر کشید

دیده از تاب و بسیار چه شبها که گشود؟

کانتظار تو بسی این فلک پیر کشید
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #42
اتش سینه
پرده تا باد صبا از رخ جانانه کشید

پیش رویم همه جا نقش پریخانه کشید

ماجرایی که کشید از سر زلفش دل من

می‌توان گفت که در سلسله، دیوانه کشید

میل بر باده و پیمانه و ساقی نکند

هر که با یاد لب لعل تو پیمانه کشید

دل جمعی است پریشان و، ندانم امشب

که سر زلف دلآرام تو را شانه کشید؟

شعلهٔ شمع، شرر بر پر پروانه بزد

آتش عشق، شرر بر من دیوانه کشید

رشک آتشکده شد سینهٔ بی کینهٔ من

آتش عشق تو، بس شعله در این خانه کشید

مژده بردند بر پیر مغان مغبچگان

که صبوحی ز حرم، رخت به میخانه کشید
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #43
خواب الودگان

کی روا باشد که گردد عاشق غمخوار، خوار

در ده عشق تو اندر کوچه و بازار، زار

در جهان عیشی ندارم بی رخت ای دوست، دوست

جز تو در عالم نخواهم ای بت عیّار، یار

از دهانت کار گشته بر من دلتنگ، تنگ

با لب لعل تو دارد این دل افگار، کار

هر چه می‌خواهی بکن با من تو ای طنّاز، ناز

گر دهی یک بـ ــوسه‌ام زان لعل شکربار، یار

ساقیا! زان آتشین می ساغری لبریز، ریز

تا به مستی بر زنم در رشتهٔ زنار، نار

مطربا! بزم سماع است و بزن بر چنگ، چنگ

چشم خواب آلودگان را از طرب بیدار، دار

ای صبوحی شعر تو آرد به هر مدهوش، هوش

خاصه مدهوشی که گوید دارم از اشعار، عار
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #44
صید غرقه در خون
شوم من گرچه صید غرقه در خون گشتهٔ ترکش

ندانم ترک او، هر کس که بتواند کند ترکش

کشیدی ناز چشمش ای دل آخر ریخت خونت را

بگفتم بارها من با تو، ناز م**س.ت کمتر کش

به جایی پا نهاده ست او که خورشید جهان آرا

اگر خواهد تماشایش، بیفتد تاج از ترکش

مصوّر! از چه رو وامانده ای از قد و رخسارش؟

رخش از ماه نیکوتر، قدش از سرو برتر، کش

ز یک تیر نگه از پا در آرد صد چو رستم را

در آرد آن کمان ابرو، اگر یک تیر، از ترکش

نداده تا ز غم، گردون دون، بر باد خاکت را

ز آب و خاک تا دانی صبوحی آتش ترکش
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #45
نگران روی او
چنان سدّی ز چین بسته است آن زلفین گیسویش

که یأجوج نگه را نیست ره در کشور رویش

نگردد تا سپاه خط تمامی جمع، ممکن نیست

خلاص اسکندر دل از عقابین دو ابرویش

رُخش گوئی بهشت است و دهان کوثر قدش طوبی

دو صد حور و دو صد غلمان همیشه مات در کویش

و یا رویش بهار است و جبین چون لالهٔ حمرا

قدش سرو و دو چشمش نرگس و سنبل بود مویش

اگر گویم که شیرین است یا لیلی، روا باشد

که صد فرهاد و مجنون، چشم و دل دارند بر سویش

اگر طعنه زند بر ماه و خور، نبود عحب، زانرو

که باشد هر دو تصویر دو چشم م**س.ت جادویش

صبوحی خاک بر سر کن ز چشمان آب خون جاری

که عشق آتش بود دلبر به یادت می‌جهد خویَش
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #46
زلف و خال
ای خواجه چشم من همه سوی خط است و خال

تو در خیال مال و در اندیشهٔ منال

من معترف که باده حرامست میخورم

ای شیخ مال وقف چسان بر تو شد حلال؟

جُستی نشان او که مبادا نشان او

هر جا بر افکند صنمی پرده از جمال

در گوش بود حرف فراقم فسانه‌ای

غافل ز بازی فلک و مکر بد سگال

هر درد را دوائی و هر خار را گلی است

ایدل خموش باش دمی آنقدر منال

شبهاست باز دیده‌ام از آرزوی تو

تا از شمایل تو حکایت کند مثال

گفتی که دام و دانه دل از کجا ببین

بر روی دوست زلف و برخسار یار خال

ای باد حال زار صبوحی بگو به یار

امّا نه آنقدر که ازو گیردش ملال
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #47
اشتیاق جمال
شبی بخواب زدم بـ ــوسه بر لبش بخیال

هنوز بر لب آن شوخ می‌زند تبخال

ز چاک پیرهن اندام نازکش ماند

چو عکس برگ گل اندر میان آب، زلال

بنوش باده که اندر طریقت عشق است

چو شیر مادر، خون حرامزاده حلال

صبا ز روی تو گیرم نقاب بردارد

که راست تاب تماشایت ای بدیع جمال

دو ابروان کمانش بدیدم و گفتم

یقین که اوّل ماه و عیان شدست هلال

نمود تا که بمن رخ ز خویشتن رفتم

نبود صبر چنینم باشتیاق جمال

اگر ببزم صبوحی شبی رسد قدمش

نثار مقدم او جان دهیم مالامال
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #48
شیفتهٔ شیدایی
ز عشق روی تو، چون بلبل از گل

شکفته گردم، هر دم گل از گُل

ز روی و موت دانستم، ندارد

گل از سنبل جدائی، سنبل از گُل

دهانست و لب این، یا خضر بسته

به روی چشمهٔ حیوان، پل از گُل

گلی بر سر زده آن سرو قامت

و یا ماهیست دارد کاکل از گُل

ز بلبل نیست این غلغل به گلشن

بود این شورش و این غلغل از گُل

مرا گوئی که چشم از او بپوشان

چگونه چشم پوشد بلبل از گُل

صبوحی تا گلندامت به پهلوست

بده دل بر گل و، بستان مل از گُل
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #49
توبه شکستم
پیوسته من از شوق لب لعل تو مستم

زین ذوق که دارم خبرم نیست که هستم

در بادیهٔ عشق تو تا پای نهادم

یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم

از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم

شد شهره بهر شهر که خورشید پرستم

تو مهر ز من ای بت عیّار بریدی

من دل بخَم طرّه طرّار تو بستم

مُطرب تو بزن ساز نوائی بدرستی

ساقی تو بده باده که من توبه شکستم
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #50
اوازهٔ عاشقی
تا بـ ــوسه از آن لعل دلآرام گرفتم

جانم به لبم آمد و، آرام گرفتم

منعم مکن از دیدن قد و رخ و چشمش

من انس به سرو و گل و بادام، گرفتم

ساقی! بر من قصهٔ جمشید چه خوانی

جمشید منم تا به کفم جام گرفتم

بدنام مخوان زاهدم از عشق، که تا من

در حلقهٔ عشّاق شدم، نام گرفتم

سودای خوشی دوش به آن ماه نمودم

جان دادم و یک بـ ــوسه به انعام گرفتم
 
امضا : ^Maryam^

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا