درخواست تگ تاپیک جامع درخواست تگ شورای دلنوشته

[melin f]

سلام درخواست تگ.

متوسط | مجموعه دلنوشته‌های بهارِ ساتراب | شبآرا کاربر انجمن یک رمان

به نام خدا نام دلنوشته: بهارِ ساتراب نویسنده: شبآرا سطح: متوسط مقدمه: رزا؟ بهار؟ زیبا؟ زندگی؟ نفس؟ تو را کدام بنامم که کوتاهی نباشد در حقت! ساترابترین ساترابم. بهارترین بهارم. چه بگویم؟ من چه بگویم که آرام گیرم؟ آخر حرفهای تکراری زیاد دارم؛ اما به قطع تو دوست نخواهی داشت. بغض گلوی لعنتیم را...

forum.1roman.ir

درود
تگ اعمال شد
برای دیدن نقد، به تاپیک نقدستان مراجعه کنید♡
- نقدستان -​

 

[✨yokya✨]

https://forum.1roman.ir/threads/256216/
وقت بخیر
درخواست تگ داشتم

درود
تگ اعمال شد
برای دیدن نقد، به تاپیک نقدستان مراجعه کنید♡
- نقدستان -​

 

[.ZrA/BBB.]

درود، وقت بخیر

درخواست تگ دلنوشته
موضوع 'مجموعه دلنوشته‌های خاطرات یک پلوتویی | زهرا.ب کاربر انجمن یک رمان' دلنوشته | مجموعه دلنوشته‌های خاطرات یک پلوتویی | زهرا.ب کاربر انجمن یک رمان

درود
تگ اعمال شد
برای دیدن نقد، به تاپیک نقدستان مراجعه کنید♡
- نقدستان -​

 

[maraly0_0r]

دلنوشته | مجموعه دلنوشته‌های فلبداهه| ماری کاربر انجمن یک رمان

به نام خدای رنگین کمان. نام دلنوشته:فلبداهه نویسنده:ماری خلاصه: من دیدگانم را خاموش کردم. فقط جوهر را به کار انداختم. آخر با دیدن خیلی چیزا پنهان است. اما با جوهر نه هر چیزش سنجیده شده.

forum.1roman.ir

سلام درخواست تگ داشتم

درود
تگ اعمال شد
برای دیدن نقد، به تاپیک نقدستان مراجعه کنید♡
- نقدستان -​

 

[- ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴]

درود.
درخواست تگ برای مجموعه دل‌نوشته‌م.

محبوب | مجموعه دلنوشته‌های آتیتی | دیاناس کاربر انجمن یک رمان

هوالحق نام دلنوشته: آتیتی مقدمه:  آتیتی ماه‌هاست چشم به دهان صبا دوخته‌ام که رنگی از دل‌دادگی‌ات را به چشمم بنشاند، ماه‌هاست بی‌ثمر و نافرجام چشم به راه پست‌چی مهربان دلباختگی‌ام که نامه‌ی طرب و شادی را در آغوشم واژگون کند و ماه‌هاست که چیزی جز دلسردی تنم را شکاف نمی‌اندازد.  آتیتی چشم‌هایت را...

forum.1roman.ir

***
درود، روزگار به کام
تگ محبوب برای مجموعه شما اعمال شد
در صورت وجود ابهام در خصوص نقد، به خصوصی من مراجعه کنید.
نقد شما در تاپیک نقدستان قرار گرفته‌ست. برای مشاهده وارد لینک شوید.
"نقدستان"​

 

[.DocTor.]

متوسط | مجموعه دلنوشته دیگر جوان نمی‌شوم | اهورا تابش کاربر انجمن یک رمان

عنوان : دیگر جوان نمی‌شوم نویسنده : اهورا تابش تگ: متوسط مقدمه : در راستای خیابان در کنار صندوق پست غم‌نامه‌ای را از پرندگان سراغ می‌گیرم؛ در این سرزمین حتی پرندگان غمگین هستند، گویی باید منتظر آمدن معجزه‌ای باشیم.... اما انتظار معجزه را بعید می‌دانم! پرندگان همه خیس‌اند و گفتگویی از پریدن...

forum.1roman.ir

درخواست تگ

درود
تگ اعمال شد
برای دیدن نقد، به تاپیک نقدستان مراجعه کنید♡
- نقدستان -​

 

[✨yokya✨]

محبوب | مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن یک رمان

به نام خدا عنوان دلنوشته: یادت باشد نویسنده: هورزاد اسکندری سطح: محبوب مقدمه: وقتی بعد از مدتها آشیان قلبم را خانه تکانی کردم، دیدم زباله دانی شده است! گویی حتی محافظت از خاطرات بعضی آدمها در دلت، قادر است وجودت را به گند بکشد و بوی تعفنش بند بند تو را خفه کرده و به دار بیاویزد... نادیا! تا...

forum.1roman.ir

با سلام، درخواست تگ داشتم.
***
درود، روزگار به کام
تگ محبوب برای مجموعه شما اعمال شد
در صورت وجود ابهام در خصوص نقد، به خصوصی من مراجعه کنید.
نقد شما در تاپیک °•خزینه‌ی نقدنامه دل‌نگارها•° قرار گرفته‌ست. برای مشاهده وارد لینک شوید.
°•خزینه‌ی نقدنامه دل‌نگارها•°​

 

[پرینز پریزرک]

سلام
درخواست تگ برای دلنوشته ام داشتم

دلنوشته | مجموعه دلنوشته‌های مرز شکسته | ف.زینلی کاربر انجمن یک رمان

به نام خالق ابر و باد نام مجموعه: مرز شکسته نام نویسنده: ف.زینلی مقدمه: من مرزی از فولاد و سنگ به دور قلبم کشیده بودم و به هیچ‌کس اجازه عبور از آن را نمی دادم ولی نمی‌دانم او چه داشت که مرز مرا شکست و وارد شد.

forum.1roman.ir

 

[✨yokya✨]

دلنوشته | مجموعه دلنوشته های قلّک قلب | هورزاد اسکندری کاربر انجمن یک رمان

به نام خدا عنوان دلنوشته: قلّک قلب نویسنده: هورزاد اسکندری مقدمه: ای هماد حیات من! این قلّک با تمام اندوخته‌ هایش، جمهور ارمغانی است که مخبطی چون من، می‌توانست آن را مثال رهاوردی نیکو، به راه دریای متلاطم چشمانت بسپارد...! اما، ته نشین نشد؛ روی امواج پریشان خاطرت، آونگ ماند...!

forum.1roman.ir

​

 

[F.Śin]

سلام و وقت بخیر؛
درخواست تگ داشتم:>

دلنوشته | مجموعه دلنوشته‌های زِ یٰاد می‌بُرد، سقوط را | ف.سین کاربر انجمن یک رمان

[ به نام او] نام مجموعه: زِ یاد می‌بُرد، سقوط را نام نویسنده: ف.سین(F.śin) کاربر انجمن یک رمان مقدمه: آن‌جا که آبیِ آسمان‌مان با وسعتِ یک سیاهی تلاقی پیدا می‌کرد، هواپیمایی زِ یاد می‌بُرد سقوط را... . آن‌جا که صاعقه‌ی بدبیاری، دست از سرِ چترهایمان برنمی‌داشت، هواپیما محتویاتِ حافظه‌اش را از نو...

forum.1roman.ir