• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های فلبداهه| ماری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع maraly0_0r
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 1,177
  • کاربران تگ شده هیچ

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
49
پسندها
334
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدای رنگین کمان.
نام دلنوشته:فلبداهه
نویسنده:ماری

خلاصه:
من دیدگانم را خاموش کردم.
فقط جوهر را به کار انداختم.
آخر با دیدن خیلی چیزا پنهان است.
اما با جوهر نه هر چیزش سنجیده شده.
 
آخرین ویرایش

ℛℴℎ

نویسنده انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,383
پسندها
25,450
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • #2
•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ℛℴℎ

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
49
پسندها
334
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
بیا تا دیدگانمان را در سیاهی خاموش کنیم.
بیا تا به دنبال راستینگی برویم.
بیا تا باهم از سکوی پرتاب به سمت توده‌های آسمانی پرش کنیم.
بیا تا در توده‌ها، راستینگی را پیدا کنیم.
بیا تا رگه ها را کنار هم بچینیم.
بیا که باید از چیده شدن‌ها برایت بگویم...
که هر رگه در خودش سِری دارد.

راستینگی:حقیقت / رگه:نشانه
 
آخرین ویرایش

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
49
پسندها
334
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
بیا تا دوباره دیدگانمان را خاموش کنیم.
بیا تا از توده ها نفسی بگیریم.
بیا تا به اوج خیال برویم.
بیا تا یک آن پرشی کنیم و در آبگیر فرو رویم.
بیا تا جرعه‌ای از آب‌رز، نوش کنیم.
بیا تا گسیختگی آب را باهم از سر بگذرانیم.

آبگیر: کنایه از دنیا
 
آخرین ویرایش

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
49
پسندها
334
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
تو بیا این دفع دیدگانمان را نمی‌بندیم.
باز باز نگهش میداریم.
میرویم حتی در تاریکی هم باشد، میرویم.
نکند آشوب شود...رهایم کنی.
آن وقت است که دیگر افسانه‌ای هم از ما نمی‌ماند.

آشوب: دعوا
 
آخرین ویرایش

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
49
پسندها
334
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
این دفع من می‌آیم.
اما نزد تو؛ نه!
من میروم، بلکه از اینجا دور شوم.
تا پذیرفته قصه پریون شوم.
آنجا دیو دارد؛ آری... .
اما فقط قهرمان ها میبرند.
شاید کمی آزورده شوم!

اما آنجا همش مخیله...
تو میتونی غافل باشی.
از همه چیز و همه کس... .

مخیله:خیالی
 
آخرین ویرایش

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
49
پسندها
334
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
هرچه آمدن و رفتن بود بس است!
این دفعه مینشینم.
شاید هم ننشستم رفتم به راغ.
می‌دانی گاهی زمان را آنجا نمی‌توان معنا کرد.
می‌دانی آنجا یکی هست، یکی که نه بسیاری هستن.
که بدون هیچ منتی گوش فرا میدهند.
درست برعکس تو و امثالت... .

راغ:باغ / امثالت:همانندت
 

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
49
پسندها
334
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
هرچه آمدم بنویسم تلخ شد.
درست مثل لیموشیرین....
خواستم ورق را جدا کنم...
همانند شمشیری مرا زخمی کرد...
خون قطره قطره چکید...
رفت و رفت و رفت
تا دنیایم را تماماً خونین کرد!
و حال من مانده‌ام با درست میشود، درست میشودها... .
 

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
49
پسندها
334
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
دختری را دیدم تنها....
بی پناه...خسته...افسرده...
دیدی می‌گویند برای کسی دل‌نسوزان...
راسته خیلی راسته دل نسوزان...
منم با دلسوزی به درد دیگری دچار شدم...
شاید زخم من عمیق‌تر هم باشد....
و کسی نه یاد مرا...نه درد مرا...و نه زخمی شدن مرا...
به یاد ندارد!
 

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
49
پسندها
334
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
تو بیا دلم هوایت کرده
آی از این دل، وای از این دل
نمی‌داند، نمی‌داند آخر این دل
همیشه چشم بر جاده روزگار ست
سراغت را از پروانه ها زیاد گرفته
می‌خواد باور کند کسی می آید
که اون تنها نیست در میان دروغگوها
اینجا شهر دوروغگو هاست
شهر کلک و دوز و دو رنگی
آیا تو خواهی آمد؟...
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا