نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

متفرقه تاپیکـ جامع کپشن‌های عاشقانه کوتاه

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #441
بودنم را هیچ کس باور نداشت
هیچکس کاری به کار من نداشت
بنویسید بعد مرگم روی سنگ
با خطوطی نرم زیبا و قشنگ
آنکه خوابیده در این گور سرد
بودنش را هیچ کس باور نکرد
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #442
نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر ، سحر نزدیک است:

هر دم این بانگ برآرم از دل:

وای، این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به دل انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #443
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد ..

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد

انچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد

آه یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #444
آیا شده در خلوت؛ خود شعر بخوانی؟

قلبی بتپد، بر تو و آن را تو ندانی؟


هرگز شده،، آیا به کسی عشق بورزی؟

ازشدت، عشقش بشوی م**س.ت وروانی؟


آیا شده ؛ اسمی بشود، مرهم دردت؟

نامش ببری؛ درد و غم از دل بِرَهانی؟


پیش آمده ؛حرفی به دلت داشته باشی؟

خواهی به؛ زبان آوری اما نتوانی؟


اینها همه پیش آمده؛ بر قلب من اما..

برخیزو بجنب ؛ای هوس وشورجوانی..


ای کاش بفهمی؛ که دگر تاب ندارم..

تا جان به تنم؛ مانده خودت را برسانی..
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #445
رفت و بعد از رفتنش آن شب چه بارانی گرفت
بوته ی یاس کنار نرده ها جانی گرفت

خواستم باران که بند آمد بدنبالش روم
باد و باران بس نبود انگار، طوفانی گرفت

لحظه ای با شمعدانی ها مدارا کرد و رفت
از من بی دین و ایمان، دین و ایمانی گرفت

رفتنش درد بزرگی بود و پشتم را شکست
از دو چشم عاشقم اشک فراوانی گرفت

خسته و تنها رهایم کرد با رنج و عذاب
جان من را جان جانانم به آسانی گرفت

عاقبت هرگز نفهمیدم گناه من چه بود
از من نفرین شده امّا چه تاوانی گر
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #446
دل رفت ؛ ولی بار دگر در به در آمد!!
عاشق نشدی ؛ قصه ما هم به سر آمد..

دیدار تو غم بود و نبودت ؛ غم دیگر!!
این درد نرفتست که درد دگر آمد....

خودکار به لب برده ای از عمق تفکر
خودکار به لب رفت ولی نیشکر آمد!!

با چشم ترم هر غزلم را به تو دادم....
هر بیت ترم در نظرت بی اثر آمد!!

صد میوه نوبر به تو بخشیدم و امروز
جای ثمرم بر کمرم ؛ این تبر آمد!!

با دیدن رخساره یکتا ی تو دل رفت
دل رفت ولی بار دگر ؛ در به در آمد!!
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #447
برف میبارد و من چشم به راهت هستم
درپی آتشی از برق نگاهت هستم

قهوه و چایی و نسکافه مرا گرم نکرد
چون به دنبال همان شال سیاهت هستم

شب و تنهایی و سیگار ولی فندک نیست
من فقط منتظر شعله ی آهت هستم

میکشم نقش تورا با قلم خاطره ها
چون که تصویرگر صورت ماهت هستم

بغض و فریاد شدم بازمرا نشنیدی
مثل یک گمشده ای در ته چاهت هستم

عازم دورترین نقطه ی دنیا که شوی
باهمه فاصله ها پشت و پناهت هستم
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #448
تقدیر چرا خواست بیایی سر راهم؟
یعنی چه که افتاد به چشم تو نگاهم؟

چشمان تو دیدم که شدم راهی دریا
از رؤیت رویت شد اگر عاشق ماهم

از حسرت حرفی که نشد با تو بگویم
هر روز در آیینه تو را می کشد آهم

یک سلسله زیبایی و یک رشته نجابت
پیدا شده در نقشه چشمان تو با هم
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #449
کسی هرگز نمیفهمد چه بغضی در گلو داری
تحمل میکنی دائم,دروغی تلخ و تکراری

نه او سهم تو از دنیاست، نه تو سهم خیال او
برو ، دیگر رهایش کن ، نگو هی دوستش داری

نگو یک معجزه کافیست تا او سهم تو باشد
چه امیدی؟ چه اعجازی؟ تو باید دست برداری

تصور کن که او دایم به دنیای تو وابسته است
عجب تصویر مخدوشی؟ عجب؟! تا کی خودآزاری؟

ببین ! دنیا همین بوده پس از این هم همین...اما-
کدامین عشق پا برجاست؟ کدامین عشق اجباری؟
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #450
كاش می شد لحظه ها را پس گرفت
عشق های بی صدا را پس گرفت

يا ورق زد كودكی را باز هم
روزهای با صفا را پس گرفت
.
روی بودن يا نبودن خط كشيد
لطف بی حدّ خدا را پس گرفت

بار ديگر يك غزل را كوك كرد
قصه های آشنا را پس گرفت

انتهای عشق را ول كرد و رفت
ابتدای ماجرا را پس گرفت

پرسه زد در كوچه ی ديروزها
باز آن حال و هوا را پس گرفت.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
14
بازدیدها
2,613
پاسخ‌ها
72
بازدیدها
9,278
پاسخ‌ها
52
بازدیدها
11,602
پاسخ‌ها
15
بازدیدها
860

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا