نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

متفرقه تاپیکـ جامع کپشن‌های عاشقانه کوتاه

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #461
عاشقی این است اگر، از عشق سیرم کرده ای
بلبلی سردرگریبان، گوشه گیرم کرده ای

غنچه ی دلدادگی را در دلم پرپر مکن
مهربانی کن اگر حتی اسیرم کرده ای

صورت پژمرده ام بر درد عشقت شد گواه
لااقل اندازه ی یک قرن پیرم کرده ای

نذر کردم، هرکه هرجا گفت حاجت می دهد
تا که یارم باشی ازبس ناگزیرم کرده ای

عاشق من گر نبودی، جرم من را خود بگو!
دل چرا بردی؟ چرا پس دستگیرم کرده ای؟

باغ جان را از نسیم شوق دیدارت چه سود
گر بیایی در برم، وقتی کویرم کرده ای
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #462
لبخند زدی غنچه فراوان شده بانو
شهد و عسل و قند چه ارزان شده بانو

از قحطی این عشق تورم زده بالا
با لطف شما نرخ به سامان شده بانو

چشمان شما آیهء ایمان بخدا بود
با خواندن آن قلب مسلمان شده بانو

موهای قشنگت وسط معرکهء باد
چون حال من زار پریشان شده بانو

آغوش شما دام بلا بود خدایی
آهوی دلم عاشق زندان شده بانو

این شعر فقط زیره به بازار شما ریخت
زیبایتان طعنه به کرمان شده بانو..
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #463
آنقدر مَحوِ تو بودم که گَزَگ دَستم بُرید
هیچکس آن لحظه تنهاییِ این دل را ندید

بُت شُدَم در مَعبد ِ آمونِ تو با یک نگاه..
عشق تَندیسی دِگر از چشم هایَت آفرید

آمَدی سویم شُدَم یکباره غرق ِ اضطراب...
باد ِ عشقت بیشتَر آن دَم به سویم می وَزید

دیدنَت یکبار و دَر قلبَم نِشستن صَد هِزار...
هوشُ وعقلُ و منطقَم یکباره ازاین سَر پَرید

آه...این حِسّ غریب ِ عاشقی با مَن چِه کرد
جامه اَش را دِل بَرایَت عاشقانِه می دَرید

خوب می دانم که وقت ِ رفتَنت فَریاد را ..
با سکوت ِحُکمفرما گوش هایَت می شنید
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #464
من بمیرم که تو را رنجِ مضاعف دادم
عذرِ تقصیر، عزیزم! به خطا افتادم!

من بمیرم که کمی اشک به چشمت آمد
از همان روز، غمینم، به خدا ناشادم!

گفته بودم که گُلم محرم و نامحرم هست
«زُلف بر باد مَده تا ندهی بر بادم»!

گفته بودم که بسی ناز، فزون‌تر داری
«ناز بنیاد مَکُن تا نَکنی بنیادم»!

من نگفتم که تو حوّایِ منی، حسّاسم
غیرتم ارثِ عزیزی‌ست زِ جدّم آدم؟!

آمدی تا که اسیرم بُکنی با غمزه
من از آن‌روز که عاشق شده‌ام، آزادم!
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #465
آن قَدَر حرف دراين سينه تلنبارشده
که دلم مثنوي« مخزن الاسرار »شده

ترسم اين است که انگشت نمايت بکنم
بس که درهرغزلم ، اسم تو تکرارشده

ترسم اين است که يکباره ببينم درشهر
خبر عاشقي ام ، سرخطِ اخبارشده

رفتنت زلزله اي بود که ويرانم کرد
لحظه ها بعد تو ، روي سرم آوار شده

رنگ روزوشب من هردوسياهست سياه
زندگي بعد تو عمريست عزادارشده..
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #466
گاهی خیال میکنم از من بریده ای

بهتر ز من برای دلت برگزیده ای؟



از خود سوال میکنم آیا چه کرده ام؟

در فکر فرو می روم از من چه دیده ای؟



فرصت نمیدهی که کمی دردل کنم ...

گویا ازین نمونه مکرر شنیده ای ...



از من عبور میکنی و دم نمیزنی ...

تنهادلم خوش است که شایدندیده ای ...



یک روز می رسد که در آغوش گیرمت

هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #467
آسمان آبی عرفان من چشمان توست
اختر تابنده ی کیهان من چشمان توست

در حضور چشمهایت عشق معنا میشود
اولین درس دبیرستان من چشمان توست

در بیابانی که خورشیدش قیامت می کند
سایبان ظهر تابستان من چشمان توست

در غزل وقتی که از آیینه صحبت می شود
بی گمان انگیزه ی پنهان من چشمان توست

من پر از هیچم پر از کفرم پر از شرکم ولی
نقطه های روشن ایمان من چشمان توست

باز می پرسی که دردت چیست؟بنشین گوش کن
درد من ،این درد بی درمان من چشمان توست
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #468
دو چشم نرگست ، بتخانه دارد
هزاران شاعر دیوانه دارد

نمیدانم نگارم .... کفر گفتم؟
خدا در چشم تو میخانه دارد

پریشان کن طناب زلف هایت
دلم امشب خیال شانه دارد

نه تنها عارف چشم تو حافظ
که سعدی هم دلی دیوانه دارد

زبان تو به مولانا شبیه است
که او هم بر لبانت خانه دارد

به نام چشمهایت تازه کردیم
دلی را که بتی مستانه دارد

به روی سینه های یاس گونت
دل شهری سر پروانه دارد

همآغوش تو امشب شاعری که
غزلهایش غمی جانانه دارد..
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #469
باز باران زده و دل نگرانم بانو
می برد خاطره ات در خفقانم، بانو

باد و باران و دلِ ابری و یک صورتِ تر
می زند با غزلی شعله به جانم، بانو

من همان قصّه فروشِ لبِ شیرین بودم
به خدا این "من دیوانه" همانم، بانو

شاعری عاشق و دیوانه اگر یادت هست
عاشق پاپتی دخترِ خانم، بانو

رفتی و رفتنت آتش به دل من زد و بعد
همه جا حرف تو شد ورد زبانم، بانو

مانده ام پای همه خاطره ها چشم براه
تو بگو تا بروم یا که بمانم بانو؟!

یک صدا... یک کلمه... آه بگو... داد بکش
ساکتی! ... حرف بزن تا که بدانم بانو

من که دلتنگم و پاییز، خودم می دانم
برگِ در ولولۀ دست خزانم، بانو

لابه لای غزلم با تو گرفتار منم
می روم با دل پر، از تو بخوانم بانو
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #470
دَر شَب تاریک رفتی ، دَست تو فانوس بود
هرصِدای گامِ تو، در گوشِ من ناقوس بود

دل بُریدی از من ودستَت ز دستانَم رَهید
همچُو طِفلی این دِلم با مادَرش ماَنوس بود

رَسم در راهِ رفاقت این چنین هم نیست ..کاش
عاشقی کردن تو را هَم ، هَمچو من قاموس بود

خوابها من را گرفتار خیالت کَرده اند
این حقیقت کاشکی در حّد یک کابوس بود

شاعران در بَزمِ شان گُفتند: کبوتر رفتنیست
راست می گویند ولیکن مُرغ مَن طاووس بود
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
14
بازدیدها
2,613
پاسخ‌ها
72
بازدیدها
9,278
پاسخ‌ها
52
بازدیدها
11,602
پاسخ‌ها
15
بازدیدها
860

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا