جناب تقصیر ما که نیست!
با شما که حرف میزنیم قند در دلمان اب میشود…
دستانمان میلرزد! پلک هایمان میپرد و پاهایمان راه نمیرود!
اصلا دوست داریم یک گوشه بنشینیم و فقط به شما فکر کنیم!
تا الان قسمت نشده در کافه بنشینیم و مثل این ادم باکلاس ها قهوه سفارش بدهیم وخیره بشویم به پنجره و چشم انتظارتان باشیم!
بعد چشممان بیفتد به در کافه و شمارا ببینیم که یک شاخه رز قرمز در دست دارید و از دور به ما لبخند میزنید!
اقا خان!
چندروزیست که مطمئنیم عاشق شده ایم!
میخ میشویم به یک نقطه و هی صورتتان را مرور میکنیم…
از خال های روی صورتتان بگیر تا خطوطش!
از اخم هایتان تا لبخندهایتان!
البته اخم بلد نیستید شما! خودتان خوب میدانید لبخند چقدر جذابتان میکند قدم به قدم لبخند میزنید و دل مارا اب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.