- ارسالیها
- 1,906
- پسندها
- 24,597
- امتیازها
- 53,373
- مدالها
- 22
- سن
- 23
یه متن قشنگه مال خودم نیست اسم نویسندشم نمی دونم:straight_face:
من جامدادی را گذاشتم روی بخاری نفتی! فکرش را بکنید ،تا این حد بیشعور بودم....امدم جامدادی را ور داشتم که دیدم نصفش نیست،من هدفم این نبود که نصف جامدادی را ذوب کنم،هدفم این بود که جامدادی را یکجا قایم کنم تا اذیت شود.....ولی هنوز خودم را نمی بخشم...
دختر عمه که به خانه امد تا صحنه را دید زارزار زد زیرگریه وگفت:عاشق این جامدادی بوده وجامدادی رویاهایش بوده است ومن خر ان را ذوب کردم....ولی خب فقط تقصیر من نبود،تقصیر خواهر وپسرعمه هم بود،انها هم با دختر عمه خوب نبودند.
وقتی دختر عمه وعمه رفتند عیددیدنی مادر باغ ماندیم پسرعمه گفت:بیایید دختر عمه را اذیت کنیم.انها می خواستند...
من جامدادی را گذاشتم روی بخاری نفتی! فکرش را بکنید ،تا این حد بیشعور بودم....امدم جامدادی را ور داشتم که دیدم نصفش نیست،من هدفم این نبود که نصف جامدادی را ذوب کنم،هدفم این بود که جامدادی را یکجا قایم کنم تا اذیت شود.....ولی هنوز خودم را نمی بخشم...
دختر عمه که به خانه امد تا صحنه را دید زارزار زد زیرگریه وگفت:عاشق این جامدادی بوده وجامدادی رویاهایش بوده است ومن خر ان را ذوب کردم....ولی خب فقط تقصیر من نبود،تقصیر خواهر وپسرعمه هم بود،انها هم با دختر عمه خوب نبودند.
وقتی دختر عمه وعمه رفتند عیددیدنی مادر باغ ماندیم پسرعمه گفت:بیایید دختر عمه را اذیت کنیم.انها می خواستند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.