- ارسالیها
- 72
- پسندها
- 456
- امتیازها
- 2,648
- مدالها
- 5
- نویسنده موضوع
- #21
#پارت20
#جداییاتبرایمسختاست
رفتم بالا سر قبر بدن گذاشتن داخل قبر
دیدم سید علی داره گریه می کنه میگه بدن سر نداره بزارم روی خاک
منم نتونستم تحمل کنم گریه کردم اشک هام
که روی خاک می ریخت و گل درست می کرد
یازینبی گفتم علی ازقبر اومد بیرون کنارم
ایستاد
خاک هایی که روی بدن محمدم می ریختن اشک هایی که من میریختم
برای حضرت زینب بود علی هم گریه می کرد
کامل خاک ریختن روی قبر سرباز ها گل می
آوردن گلاب می پاشیدن مداح روضه قتلگاه
می خوند
بوی اسفند می اومد
علی اومد سمتم گفت
خیلی سرپا موندی بیابریم بشین منو برد روی
سکو اون جا نشستم علی کنارم ایستاده بود حاج خانم اومد گفت
مادر خودت اذیت نکن روح اونم در عذاب
نذار گفتم حاج خانم من...
#جداییاتبرایمسختاست
رفتم بالا سر قبر بدن گذاشتن داخل قبر
دیدم سید علی داره گریه می کنه میگه بدن سر نداره بزارم روی خاک
منم نتونستم تحمل کنم گریه کردم اشک هام
که روی خاک می ریخت و گل درست می کرد
یازینبی گفتم علی ازقبر اومد بیرون کنارم
ایستاد
خاک هایی که روی بدن محمدم می ریختن اشک هایی که من میریختم
برای حضرت زینب بود علی هم گریه می کرد
کامل خاک ریختن روی قبر سرباز ها گل می
آوردن گلاب می پاشیدن مداح روضه قتلگاه
می خوند
بوی اسفند می اومد
علی اومد سمتم گفت
خیلی سرپا موندی بیابریم بشین منو برد روی
سکو اون جا نشستم علی کنارم ایستاده بود حاج خانم اومد گفت
مادر خودت اذیت نکن روح اونم در عذاب
نذار گفتم حاج خانم من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.