از قضاوتهای نابهجایی که میکنم، خسته شدم...
گاهی واقعاً نمیشه آدمها رو در وضعی که هستند، تصور کرد و یا حتی، خودت رو جای اونها گذاشت.
چندمین باری هست که دارم به خودم قول میدم رو نمیدونم اما بالأخره، یک روز از این رفتارِ فوقالعاده بدم که اطرافیانم رو آزار میده، دست بر میدارم.
روزهای خوب، عادتهای خوب و آدمهای خوب رو سفت چسبیدم و دست بردار نیستم...
زندگی کردن، اونقدرها هم سخت نیست؛
وقتی روز، شب میشه و شب، روز...
وقتی آرامشها آشفته میشه و آشفتهبازارها آروم...
وقتی من پر شده از حس آرامشم و مثل پروفایلم، رها و بیدغدغه...
دلخوشیها کم نیست...
- ماه را میدانم(بهمن) و تاریخ را نه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.