متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعارزیبای دیگر شاعران ترکیه ای

  • نویسنده موضوع Camila
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 51
  • بازدیدها 2,958
  • کاربران تگ شده هیچ

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #31
با دوست داشتن تو
زیادتر می شوم
و نمی گنجم در زمین

تو
جغرافیای من
تو
وطن من
تو
آن لکه مادرزادی لجوج من
تو
همان منِ در قلب من هستی

آتاکان گولگار
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #32
از آنجایی که در سر زمین من
هر کس دوست بدارد مجنون است
و از آنجایی که در سر زمین من
عشق را مترادف با حشیش و تریاک می‌دانند
و به همین نام اعدام می‌کنند
و به همین نام می‌کشند
و به همین خاطر قانون می‌نویسند
تصمیم گرفتم ای معشوق من
تصمیم گرفتم که شعر و جنون پیشه کنم

نریمان قاسم اوغلی
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #33
مرا‌‌ رها نکن عزیزم
تحمّل رفتنت را ندارم

با اشک‌های حسرتم
نمی‌توانم خودم را تسکین دهم

می‌گویی باز می‌گردم اما
تقدیر را باور ندارم

با خاطراتی که برایم باقی گذاشتی
من، بی‌تو نمی‌توام زندگی کنم

امید یاشار اوغوزجان
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #34
روزی فرا می‌رسد که انسان فراموش می‌کند
حتی دوست داشتنی‌ترین خاطره‌ها را
اقلا تو هر شب با صدای خسته
وقتی عقربه روی ساعت دوازده ایستاد
فراموشم نکن

زیرا من هر شب در آن ساعت
با تو زندگی کرده ، به تو فکر می‌کنم
در خیالم ، پریشان حال قدم می‌زنم
تو هم جایی که تاریکی سکوت می‌کند
فراموشم نکن

در آن ساعت خنده‌ات پاشیده می‌شود
مثل یک مشت آب بر تنم ،‌ ای عشقم
و در سرت باد شیدا
اگر روزی دیوانه وار وزید
فراموشم نکن

بر پایم چارق ، به دستم عصا
به خاطر تو در این راه‌ها آواره‌ام
بعد از سال‌ها بازگشت‌ام به سویت
در روز قیامت هم باشد
فراموشم نکن

اگر هنوز لباس سبزت را داشته باشی
روزی برایم بپوشش
شبنم روی میخک صورتی توی گلدان
و پرنده خسته را در باغچه اگر دیدی
فراموشم نکن

روزی که با دردی بزرگ گُر می‌گیرم
در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #35
خیلی تنهایم ، غمگینم
به واقع آن گونه که به چشم می آیم ، نیستم
در تاریکی ها گم گشته ام
به دنبال نورم ، در پیِ امید
از مدت ها پیش
هر چقدر می گردم
درونِ چاه های تاریک بیشتر غرق می شوم
کسی صدای فریادم را نمی شنود
آن که می شنود هم توجهی نمی کند وُ
نمی خواهد که نجاتم بدهد
اما من در برابر این بی علاقگیِ مردم
تشنه ی توجه و علاقه ام
امیدم را از دست داده ام
می دانم روزی قلب کوچکم طاقت نخواهد آورد
به هر چه باور و اعتماد داشته ام
پشت کرده وُ
وداع خواهم گفت

نیلگون مارمارا
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #36
روز مثل همیشه
در پنجره به تاریکی گرایید
و شب شد
به نور چراغ
در شیشه خیره شدم
و در اعماق
تنهایی را دیدم
تصویر کوچه ای خلوت و غم انگیز را
روی دست ها و چشم هایم
وای
سرنوشت من
تک و تنها ماندن بود

اوکتای رفعت
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #37
وقتى تو میایى
به سرزمینى خوشبخت بدل مى شوم
به سرزمینى پر از آواز پرنده
وقتى تو مى روى
سر در گریبانم
مثل مردمى که
کسى را از دست داده اند

اوکتای رفعت
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #38
روز اول که نامم را بر زبان راندی
آن شب از گوشهایم خون جاری شد
با عجله از خانه بیرون زدم
و ساعتها در پی تو گشتم
اگر پیدایت می کردم
به تو شلیک می کردم
و پس از مرگت لبهایت را می بوسیدم
و برای اینکه میکروب به تو سرایت نکند
تنتروید به دهانم می مالیدم
و تمام داروخانه های شهر به من می خندیدند
خدا لعنتم کند

چه کنم که هنوز دوستت دارم
وصال دوباره احتمال ضعیفیست
دلتنگی الهامی پرحرارت و رویایی مرده است

اما آن صدای ظالم و شکنجه گر آبی ات
هنوز می گوید
زجر خواهی کشید
نابود خواهی شد

و عصیان میکنم بر خدا
و فریاد میزنم که باید باشی
بله ، بله آنجاهستی
حتی یک پالتو
پالتو هم یقه ای خزدار دارد
و من بعد از مردنت آن یقه ها را خواهم گرفت
و فریاد خواهم زد
جواب بده

چراچراچرا چرا چرا چرا
و تمام شیاطین مرا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #39
می خواهم تو را
به آتش بیاندازم
سپس از آتش نجات داده و
بر رویت آب بپاشم
نگاهت کرده و
به جای دردهایت بسوزم

می خواهم تو را
در آب غرق کنم
بعد وقتی که داری خفه می شوی
تو را در آغوش بگیرم و
به ساحل ببرم
نفسم را در نفس ات بدمم و
بیدارت کنم
آن قدر که قلبم به شماره بیافتد

می خواهم تو را
به زیر قطار هل بدهم
همانگونه که خودم می دانم
جمع کنم و بچینم ات

خواسته ی دیگری هم دارم
می دانی ؟
به واقع من
می خواهم تو را ببینم
مثل خیالی
که زنده می کند و
می میراند تو را
مثل یک خیال

سنویچ چیلگین
 

Camila

کاربر نیمه فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #40
شب را
از زنانى بپرس
که تنها گذاشته شده‌اند
زیرا که شب‌ها همه چیز
چند برابر مى‌شود

مسلم یوکسل
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا