مشاعره مشاعره‌ی واژه نما

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

یاد باد آنکو به قصد جان ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم

پ ن: ممنونم از حسن سلیقه شما

یاد باد آنکه به قصد دوستی سخن آغازکرد
دل مارا نرم و پروانها را از پیله ی تنم آزاد کرد
ولی ناگه چون تندبادی غرشی کرد و زبانش تیز شد
خنجری از آستینش برآورد وبرق نگاهش زهر آگین شد...:(
(فی البداهه دلارام)

 

[آق مملی]

بلاگردان آن قلبم که با زخم دو صد خنجر
به پیش هر کس و ناکس پی مرهم نمی‌گردد

 

[vafa68]

مکن یارا دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مرهم نباشد
بیا تا جان شیرین در تو ریزم
که بخل و دوستی باهم نباشد

 

[آق مملی]

مکن یارا دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مرهم نباشد
بیا تا جان شیرین در تو ریزم
که بخل و دوستی باهم نباشد

جهان پیریست بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

جهان پیریست بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

من به این معروفم که خیلی سخت شیرین میشم
تو که میدونستی فرهادم چرا موندی پیشم؟

 

[آق مملی]

من به این معروفم که خیلی سخت شیرین میشم
تو که میدونستی فرهادم چرا موندی پیشم؟

سخت است بخواهی بنویسی نتوانی
یا این که بدانی که از او هیچ ندانی

هر واژه که در ذهن بیاید نپذیری
دستت به قلم باشد و بی‌حرف بمانی

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

سخت است بخواهی بنویسی نتوانی
یا این که بدانی که از او هیچ ندانی

هر واژه که در ذهن بیاید نپذیری
دستت به قلم باشد و بی‌حرف بمانی

سخت است بتوانی بنویسی ولی پرهیز کنی
واژه های روان شده از لب قلم را دربند کنی
ـ
حرف وسخن را درگلو خفه کردی و بیصدا رفتی
ظلم است بسی ذهن دل را درگیر کردی ورفتی

 

[آق مملی]

دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

بتو گویم ای راز پنهان
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

 

[بَهآرنارنج]

ای سفر کرده کجا رفتی و احوال چه شد
نشد احوال تو معلوم بگو حال چه شد