- ارسالیها
- 235
- پسندها
- 3,054
- امتیازها
- 16,633
- مدالها
- 10
(غم)عشق
یک قصه بیش نیست غم عشق وزین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
چه غم دارم که این زهر تب آلود، تنم را در جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه درد، غمی شیرین دلم را می نوازد
(غم)عشق
یک قصه بیش نیست غم عشق وزین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
شیرین(غم)
چه غم دارم که این زهر تب آلود، تنم را در جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه درد، غمی شیرین دلم را می نوازد
(خون)شیرین
جرعهای زان ل**ب شیرین به ل**ب ما نرسید
تا لبالب نشد از خون جگر ساغر ما
نزدیک(خون)
با خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه
(نزدیک)نزدیک
ترک دنیا نه زهد دنیا زیراک
نزدیک خرد زهد نخوانند آن را
ماه(نزدیک)
بر آی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
(آفتاب)ماه
تا ماه در حجاب خجالت فرو رود
از آفتاب چهره برافکن نقاب را
آغوش(آفتاب)
دیگر ز پا فتاده ام ای ساقی اجل، جان تشنه ام بریز به کامم ش*ر..اب را
ای آخرین پناه من آغوش باز کن، تا ننگرم پس از رخ او آفتاب را
(دوش)آغوش
چو جان تن را در آغوش آمدی دوش
تنم جان بین که در آغوش دارد