- ارسالیها
- 435
- پسندها
- 6,973
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنمدر سایه سرو از گل و بادام بهی
باد سحر آمد و درم می ریزد
بادام
بهار توبه شکن میرسد چه چاره کنم
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنمدر سایه سرو از گل و بادام بهی
باد سحر آمد و درم می ریزد
بادام
امید فال امن مجو، از شرار منبه عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن میرسد چه چاره کنم
حافظ ار آب حیات ازلی میخواهیمن که شدم کشتهٔ آن بت عیسی سرشت
بو که حیاتی دهد از دم عیسی مرا
عیسی
خلوتحافظ ار آب حیات ازلی میخواهی
منبعش خاک در خلوت درویشان است
(سرو)در سایه سرو از گل و بادام بهی
باد سحر آمد و درم می ریزد
بادام
گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستمامید فال امن مجو، از شرار من
کز برق نیتم اثر استخاره سوخت
استخاره
از ظلمت گیسوی تو بیرون نتوان رفت(سرو)
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
«مولانا»
مقیم صومعه بودم به عالم لاهوتگرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم
که صد دریای آتش از شراری می شود پیدا
در صومعه زاهد و در خلوت صوفیمقیم صومعه بودم به عالم لاهوت
کشید عشق به کوی شرابخانه مرا
عشق
ای کعبهٔ جان خاک سر کوی تو ما رادر صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست