عاشقانه‌ها عاشقانه‌های زهرا میرزایی

[ASaLi_Nh8ay]

خیالت را
قطره قطره بر روی مزرعه دلم می پاشم
تا بذردوست داشتن سبز بماند...

***

اقلیم آب و هوایت را دوست دارم
وقتی که موسم بادهای
عاشقانه را بر مشامم می رساند...​

 

[ASaLi_Nh8ay]

سکوتت را
دوست دارم...
وقتی تمام گنجشکان
ترنم عشق را بر لبانت بوسه می زنند....​

 

[ASaLi_Nh8ay]

تمام دیوانگی های من
از عشق تو برخاست...
و تمام عشق تو
از دیوانگی های من ...
چه تفاهمی باهم داریم
در دنیای عشق و دیوانگی ...​

 

[ASaLi_Nh8ay]

آن زمانی که مرا مثل ماهی
می رقصانی در بین موج خنده های لبانت
و مرا مثل دیوانه ای
م**س.ت و خمار می کنی با ش*ر..اب چشمانت
تمام واژه های شعرم جانی دوباره می گیرند
برای نوشتن از عشق
برای نوشتن از مستی
برای نوشتن از دیوانگی
جز تو کسی نمی تواند
عشق را معنا کند...
جز تو کسی نمی تواند
سیل شور عشق و مستی را
در دل من به جریان بندازد...
جز تو کسی نمی تواند
ش*ر..اب عشق را بر لبانم بنوشاند...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[ASaLi_Nh8ay]

در طلوع چشمانت...
ترانه ی هزاران عشق را سر می دهم
ترانه ای از جنس نور و عشق
ترانه ای از جنس رنگین کمان
ترانه ای از جنس شمیم گل های بهار ی
ببین چه عاشقانه با یک نگاه
مرا به مرز عشق و جنون کشاندی...
ببین چه عاشقانه با تبسم ای
مرا غرق دریای عشقت کردی...
بیا تا ترنم عشق را
عاشقانه زیر گوشت نجوا کنم...
بیا ای مهربانم...​

 

[ASaLi_Nh8ay]

یک روز
تمام خستگی هایم را
غرق می کنم در سیلاب
خنده های تو....

***

چشمم افتاد به چشم تو؛ چه ها کردی تو؟!
شوری از عشق در این سینه به پا کردی تو​

 

[ASaLi_Nh8ay]

شب را
به عشق تو
بیدار می مانم
تا سپیده دم دیگری را
با طلوع چشمانت آغاز کنم...

***

دوست داشتنت
بهانه ای نمی خواهد
فقط کافی ست بخندی
تا بهانه ی دلم
جور شود...​

 

[ASaLi_Nh8ay]

موج دریا
از فراق عشق تو
خروشان می شود
حالا می فهم
چرادریا این روزها
طوفانی ست...

***

با یک بوسه ی تو هزار ترانه می شوم
به عشق تو مثل گل و پروانه می شوم​

 

[ASaLi_Nh8ay]

خنده هایم را
به ضربان قلبت گره بزن
تا ببینی هیچ فصلی
زیباتر از فصل عاشقی نیست...

***

قصه ی عشق با تو گفتن دارد
قهوه ی تلخ با تو خوردن دارد​

 

[ASaLi_Nh8ay]

شهامت نگاهت را
بر چشمانم بدوز
تا باهم
قله ی عشق را
فتح کنیم...

***

شکوفه‌های گیلاس را
به لبخند تو پیوند زدم
تا طلوعی دیگر را ببینند...​