متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های زهرا عاشوری

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #11
صدایت که به گوش می رسد
به یکباره انگار خموشی می رسد

تو و صدایت بی حد خوش است
بخوان نغمه ات بی مرز خوش است

دلِ من نشسته تا حس کند و کوک شود
خواب را رها کند ، تا با تو هم کوک شود

بنواز، نغمه به سر ده، که شب را سر کنیم
نی بزن، دف را بکوب تا حکایت وا کنیم

این چنین رازِ دلِ شب را بیا رسوا کنیم
خرمنی از عشق را باز هم بیا برپا کنیم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #12
ساقیا تشنه ی سر کشیدن از قدح منم
نرگسِ زیبای خیره در افق ، آری ،منم

به لبِ خشکِ من از ش*ر..ابِ نابت می دهی؟
ساقیا جامِ ش*ر..ابِ عشقِ نابت می دهی؟

من به یک لحظه نگاه از چشم تو جان می دهم
من به یک لبخند از لبانِ تو جانِ جهانی می دهم

حکم بگو ،چاره بده ،من زِ تو سیر نمی شوم
جانِ من جانانِ من ، من با تو شَهزاده شوم

شاه کلیدِ قلبِ من در دستِ تو جای دارد
سرزمینِ قلبِ من تنها تو در خود دارد .​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #13
عشقِ بی همتای من همیشه مدارا می کنی
همه دردها را ، یکجا مداوا می کنی
قطره ی آب شدم سوی تو پیدا گشتم
تو مرا در بغلت ، وسعتِ دریا می کنی
نقلم این است،که خُلقَت عجیب دل می برد
دلبر و جانانِ من مرا تو شیدا می کنی
من تویی دارم که جانم می دهی در هر نفس
تو همان ماهه شبی نورم مُهَیّا می کنی
در خیالم همچو تو هرگز نمی دیدم گلم
چون فرشته آمدی و ، حقِّ مطلب ، ادا می کنی .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #14
من بنده ی عشقم
این رازِ نگفته ی من نیست

فاش می گویم و مسرورم
که عشق ، ناگفته ی من نیست

من از بندگیِ عشق خرسندم
که جان گیرم از آن در هر دم

راز نیست این عاشقیِ بی حد و مرز
سَر داده ام روی هر کوهی ، تا بشنود هر کس

جهان نیز بشنود این بندگی زیباست
جهانم است آنکه، جهانم زِ او زیباست .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #15
نُطقِ هر واژه که از لبانت به گوشم فرا رسید
برد هوشُ هواسم را، از دری دگر خیال سَر رسید

کلامت نافذ است، درآمیخته با ادبُ شیرین چون شکر
همّت گماشته ای، آفرین بر این جرأتُ نشانِ مفتخر

چه خوب میخوانی بلبلِ نغمه خوان
سراییدنت بماند جاودان

تو بانوی سخن هستیُ فن تو
نشان دارد از علمِ بی حدِّ تو

قدم میزنیُ لب به شعر وا کنی
چه هوشی،عجب همّتی، خلق را شیدا کنی

جادوگری میکند چشمِ زیبای تو
افسانه نیست این حالِ پرشورِ تو

زمان در گذر ثابتت کرده است
جهان از داشتنت مفتخر گشته است.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #16
هوا که انگار دلش گرفته است
باران نیز در انتظار نشسته است
کمی حوصله کن تا برایت بگویم
از آن بمب هایی که در خاک نشسته است
از آن جان هایی که بی سر گشته است
از ان دست ها که ناگاه جدا گشته است
کمی حوصله کن تا برایت بگویم
از آن آهی که در گلو محو گشته است
از آن بابایی که جانش تباه گشته است
از آن مادر که صبرش به سر رسیده است
کمی حوصله کن تا برایت بگویم
تمام نمی شود دردهایت می دانم
صبر من هم دگر به سر رسیده است.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #17
ای تو که دل و دیده به یغما برده ای روی تو همچو بهار ،تا بهشت دل برده ای

خرم شد درون من آنگه که دل سپرده ای انگار نگین صدفم بر قعر دریا برده ای

فرخ شدم آنگه که رازت با دلم وا کرده ای تا سپیدای سحر ای نی خبرها برده ای

بین صحرایی نشستم تا تو لطفت را رسانی ره و مرکب هم تو بودی چه زیبا برده ای

شهره ام در نطق تو به لب می خوانی همان بلبل که در منزل جان به ناز برده ای

دیده ام به حسن جمال خود روشن نموده ای خرمنی از عشق را با خیالم به خواب برده ای

عهدیست مرا میان تو و شعرهایی که بسرودی سالهاست ای جان و دل عشقم به قلبت برده ای.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #18
میانِ گریه هایم
اشک های چون رگبارم
میانِ تو و تنهاییم
سراغِ خواب می گیرم

شبی که اشک و آه و درد دارد
چگونه خوابِ شیرین راه دارد ؟

تو را در تیره ی شب جستجو می کردم
میانِ این همه ستاره به دنبالِ تو می گردم

این ها همه خیال است
تو در جایی پنهانی
من تو را می خواهم
نه خیال و خواب و ویرانی
مرا به نازِ تو حاجت است طبیبِ من
بیا که با تو حالِ دل خوش است حبیبِ من .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #19
لبِ لعلت به شیرینیِ شهد و شکر است
چشمِ مستت به زیبایی مَه در سحر است .

***
خلوت زِ سرای بیشه ی ما خبری می دهدت دوست
هر لحظه بیایی قدمت بر سر و جان و دلم
ای دوست

***

کوک کن تمامِ ساز های زندگی را
حالا بیاور قهوه ی تلخ با شکر را .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #20
امید که باشد موجِ غصه ها هم بی معنیست
امید که باشد کوهِ دردها هم شکستنیست

****
بمان آشنای دیرینه ی من
زمانه ی سخت را برای تو صیقل داده ام

*****
آسمان ابریست اما دلِ من می بارد
کوچِ دلتنگیست اما جانِِ من بیمار است​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا