متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های زهرا عاشوری

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #31
ای تو تمامِ عشقِ من
نشسته در سرشتِ من

ای تو صدای سازِ من
همدمُ هم نوازِ من

ای تو همه هستیِ من
میخانهُ مستیِ من

ای تو عزیزِ جانِ من
وجودِ تو حیاتِ من .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #32
کاش بودی تا ببینی که جهان حیرانِ توست
که هوای نفسم در نفسِ هر دمِ توست

کاش بودی تا زمین به داشتنت می بالید
که مصائب نیز ، همه ، از دوریَت می نالید

کاش بودی تا که دیدارِ تو در قابی نبود
که حزین های جهان در دلِ او رگبار نبود

کاش بودی تا سکوتِ لبِ او وا می شد
که فغان های شبش با خوابِ او کم می شد .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #33
کاغذ و خودکار و من
موج دارد شعرهای ذهنِ من
جذر و مدی بی مهابا پشتِ هم
آنچنان تیز و شتابان دم به دم
خوب درگیرش شدم این لحظه را
هر نفس در هر نفس یادِ تو را

کاغذ و خودکار و من
یک بغل شعرِ قشنگ
رمزِ جوهر روی میز
دفتری با خطِ ریز
هر ورق نامِ تو را
در خودش دارد عزیز
به گمانم خاطره در موجِ تو پیدا است
به گمانم جذر و مد برای تو بیدار است.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #34
کوه توان مقابله نداشت انگار ...... اما
تو کوه شدی تا مقابله کنی

ریزشِ سنگ ها رخ داد انگار ...... اما
تو ماندی تا تمام کنی

باورم شد که دگر نمی مانی استوار..... اما
ماندیُ محکم تر از قبل شدی

شایدها در سرم زمزمه میشد ....... اما
ماندیُ باوری پر از حَتم شدی .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #35
کوچه ها عطر محبت را در سکوت و درد گم کرده اند
دست هایی در نهان از بی کسی ها رنج دوران دیده اند

بر گ ریزان هم تمامی دارد، خون دل هاست که جریان دارد
مرد از هنر خاطره ها می گوید که هزار خطِ عجیب در کفِ دستش دارد .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #36
آسمان آبیُ دل آرام است این همان رویایِ نابِ ما است
آسمان آبی به رنگ آب است در زمین پاکی ، شعار ما است

آسمان آبی، درونش پاکیست در زمین پاکی ، زر زیباییست
آسمان آبیُ خرم کّده است در زمین پاکی، میِ میخانه است

آسمان آبیُ باران ریز است ، شب ، فروغِ ماه را درگیر است
آسمان آبیُ خلوتگاه است در زمین پاکی ، گل و صحرا است

آسمان آبی ، همان رویا است ، در زمین پاکی، تلاش ما است
آسمان آبی ، حلول خوبیست ، در زمین،صحبت ندای پاکیست .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #37
آمده ام تا خزانت را گلستان و زیبا کنم
کمی رنگ آورده ام تا رویت را نونوار کنم

بخند تا غم از دلت فراری شود رود سویی
من هوار آورده ام تا سکوتت را ویران کنم

رازهایت را در دلت نگه دارو حرفی مگو
عوض کن درونت را تا شهد شیرین را بیشتر کنم

من غبار درد را از تو دورش کرده ام
کمی قوی باش تا هوایت را خوشتر کنم

من اشوه میخواهمو تو دریای سردی
دلبر آمده است ناز کن تا دلبری کنم.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #38
از پشت پلکهای بسته ام ، اجازه دِه ،همدردت باشم
تا ، تمام خلاصه های غُربتت را ، درگیر باشم

دور هستیُ ، مَسافت را ، نمی شود آمد
اما اجازه دِه ، از دور ، مهمانِ دردِ دِلت باشم

هنوز یاد دارم ، تمامِ لحظه هایِ درد کشیدنها را
چگونه معنا کنم؟شاید برای گفتنش،کلمه کم داشته باشم

این شعر ، برای قِشرِ خاصی نیست
سیاه کرده ام تا کمی ، آرامش داشته باشم

هر روز ، عبور سایه های مختلف ، در گُذر است
و من بنا دارم ، از حالا ، کمی ، مهربانتر باشم

تو در هر لباسی ، در هر جایی ، که هستی
من میخواهم ، کمی برای دردهایت ، مرهمِ مِهر باشم.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #39
من از ایرانمو، عرق دارمو بس
به هر سو میروم، ایران در دلم هس

به خاکش سجده کردم هر زمانی
که خاکش بوی خون دارد فلانی

همان خونی که پایش جان نثار شد
شهید مقتدر در خون رها شد

رها منظور من، سوی بهشت است
بهشت امنو جاوید خدا است

همان حالی که بر ما آرزو است
شدن همراه او بس افتخار است

شود گلگون هوای توپو تانکش
به روی هر مجاهد بین آتش

گل سرخ وجودت چون طلا است
همان خون شهید کربلا است

شدی هم سایه ی یارت برادر
که داشتی آرزویش در تنو سر.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #40
تو گل شدیُ آمدی به وجود
من از آمدنت سر نهادم به سُجود

لبی تَر کن به شربتیُ دست ببر به ساز
ببوس وجودش را و پرکن هوا به بوی عود

به دورش نشینُ چهره کن پُرغرور
همچو طفلی که شد ، میلادِ پاکیُ مسعود

در باغِ زندگی زنده کن آیینِ ادب گون
هم اکنون که در شِکفتن شد گلِ داوود

حضورش گلُ بهشتِ برین شد وجود او
خلاصه کن تَمِّ حکایتت را،بگو حدیثِ موجود

همانند گل سوار بر هوایی سلیمان وار
نغمه خوانی کن در سحر سرودن معدود

طلب کن جامی شیرینتر از آب
زلال باش برعمودِ دین، پاک چو محمود

باشد نه رهایی،مَرحَمت کنی برای تدبیرش
گرطلب کند خواسته اش،هزار حرفِ موجود.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا