عاشقانه‌ها عاشقانه‌های زهرا عاشوری

[ASaLi_Nh8ay]

گر عبوری هست تو عابر باش
گر سکوتی هست تو صدا باش

گر قصه ای هست تو ناجیِ لحظه ها باش
گر دریایی هست تو امواجِ خاطره ها باش

***
بهارِ دلم باش با تو گل افشانی می کنم
معشوقه ی من باش با تو عاشقی می کنم​

 

[ASaLi_Nh8ay]

دلم با عشقِ جانانم عجین شد
یکی بودُ نبودم چون شکر شد

نشد غافل زِ زلفِ بافته ی من
کشید دستی به مهر او بر سر من

نمِ باران چه دیداری به پا کرد
خنکهای دلم بی انتها کرد

جان منُ لطفِ کلامم تویی
قلب منُ دلیلِ نابم تویی

تازگیِ روح منُ جسمِ من
بودُ نبودُ همه ی عمرِ من

هم نفسی با تو مرا جان دهد
طبیبِ من دست تو درمان دهد.​

 

[ASaLi_Nh8ay]

ای دلِ عاشق به کویِ عشق ، گذاری کن
عشق به تو چشم دوخته برایش ، کاری کن
سر و صدای عاشقی ، پیچیده تا گوشِ فلک
بیا کمی نزدیکتر ، این عشق را ، یاری کن
بشنو ، هر نطقِ لبش ، نامِ تو را می خواند
قدمی بردار و می نخورده ، خماری کن
برو که رونق بدهی حالِ دل آشوبش را
آنگه احوالش ببین و دمی بیقراری کن
بنگر که می نوازدت دست های تار
بمان و عشق را رنگ و نگاری کن .​

 

[ASaLi_Nh8ay]

تا لب به لب رسید ، جانی به لب رسید
آب بود که به فریادِ خشکیِ دریا رسید
تا عشق به مقصد رسید ، معشوق هزار دوید
عاشقی قصه شد تا حکایت به پایان رسید .

***

در باغِ تو ، پیِ گل چرخیدم
ناگهان رویِ تو را من دیدم
چه گلی برتر و زیباتر زِ تو
من گلِ عمرِ خودم را چیدم .​

 

[ASaLi_Nh8ay]

پدر ستونِ خانهُ تکیه گاهِ امنِ مادر است
پدر قدرتِ ناتمامِ فرزندِ هر خانه است
پدر تار و پودِ عشق ، پدر جاودانه است
پدر سایه ی سر ، پدر پادشاهِ دل است.​

 

[ASaLi_Nh8ay]

سر بر دامانِ سبزِ تو می گذارم
از هوای دلِ تو نفس می کشم

ایوانی پر از زیبایی را برهم زده ای
من در ایوانِ تو تا سحر مینشینم

نسیمِ سلامِ تو اگر بر کوی من روانه شد
من با سَر جوابِ سلامِ تو را می رسانم

نشسته ام تا قرار بر بیقرار پیشی بگیرد
مینشینم تا انتظار تمام شود و جانی بگیرم.​

 

[ASaLi_Nh8ay]

طنین اندازِ دل نشینِ روزگارم هستی
شوره زارِ دلم را آب و حیاتش هستی

خلق شیرین شود از ملاحت تو
نسیم جان گیرد از طراوت تو

دلداده ی عهدِ شهر عشق بودی تو
اولِ دفترِ الطافِ جهان بودی تو

خبر از بارگه یار صمیم با دل من می آید
همسری همسفری چون قامتت می آید​

 

[ASaLi_Nh8ay]

دهدم از رخ او جان و جهانی خوشتر
نشود جای دگر حال و حدیثم برتر

من همان مرغِ شبه نغمه سرای عشق تو
من همان نوشته ی عجین شده با مشق تو

من پر از ساز و پر از ناز و پر از شیداییم
من یکی اندر هزار داستانِ دلدادگیم

تازه می شوم به یک نگاه گر مهمان کنی مرا
آب حیاتی گر به یک دم رو به سویم کنی جانا.​

 

[ASaLi_Nh8ay]

مادر همان واژه ی بی تکرار و دوست داشتنی است
مادر همان عشقِ توصیف نشدنی و ابدی است

مادر همان نوایِ دلنشین و گوش نواز است
مادر عطرِ تمامِ گل های باغِ زندگی است

مادر سرتاسر عشق و دلدادگی است
مادر زیباترین آهنگِ هر کلام است .​

 

[ASaLi_Nh8ay]

خرمنی عشق آورده ام
تا خریدارش تو باشی

گوشه ای چشم آورده ام
تا هوادارش تو باشی

جامِ لبریز زِ مِی آورده ام
تا که خواهانش تو باشی

بلبلِ شیرین سخن آورده ام
تا شنیدارش تو باشی .​