متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های زهرا عاشوری

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #41
جوانم ، جوانی برایم مهلت است
روم سوی "او" تا در سینه نفس است

جوانم ،جوانی مژده ی پاک بودن است
الحمدالله، اعمالم بی خارو خس است

جوانم جوانی پی اصل خود گشته است
به خویشتن سپردم، خودشناسی بهتر است

جوانم ، جوانی به قرب خدا تشنه است
به دستگیری از دردمندو از یتیم، عهد بسته است

جوانم ، جوانی عطرو بوی خداست
همایم ، صدایم ، دعایم خداست.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #42
چرا اینگونه ویران شده ؟
انگار زمین ، جای شیطان شده

خوب که نگاه میکنم ،حال همه دگرگون است
آشفتگی
روحِ خراب
فریادُ تاب
این چه رسمیست ؟
چه بازیِ پر خطریست؟
چرا زمان در درونش آرامش را پیدا نمیکند؟
چرا این همه ظلم؟
چرا دروغ ؟

یارایِ مقابله ام نیست این همه بیقراری را
انگار گُم کرده اند ریسمانِ حق را
به جانِ هم انداخته اند پیرُ جوان را

دل بسوزانید برای خونهای ریخته
برای شهیدانِ جان در راهِ حق داده

حالِ هم را بفهمیدُ نسوزانید دلها را
رسمِ زمانه بی رحمیست،نگِریانید چشمها را.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #43
دل ، خستهُ تقدیر چاره نبود
گرچه ، روزگار را بر ما تَقصیر نبود

زمانه بیرحمُ زندگی اجبار بود
رفتنُ دل کندنُ رَهایی تقدیر نبود

از حیرتِ هر لحظه در این کوی و سرا
شادی بر دلم بردمو تأثیر نبود

بر زُلفِ پریشانیِ تو دست نبردم هرگز
شد پریشان حالو روزم دِگر تفسیر نبود

تو بیا مرغِ سحر خوان نَغمه بِسُرا
که مرا حاصِل زِدوری تدبیر نبود

مغزِ من پُرشده از جُوهرِ حُسنُ هِجران
عمرِ من سَر شد ولی، گِریه ی شَبگیر نبود.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #44
دل شکستن، رسم وادی این دلم نیست
دل بریدن، از هوایت کافییم نیست

بخند، تا چشم مه آلودم شاد شود
صدایت رفیق ، آرام جانم شود.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #45
تو به زیر آوار ، دستت جدا مانده از یار
تو صدای تپیدن قلبت ،در فشارو چشم بیدار

تو خرابو بیقرارتر ، برای یک وصال
تو نشسته درکمین،برای آغوش کشیدن خیال

تو دلیروجنگ زده،حالا اسیر،اما مثل آب زلال
تو خشونت نداری،حتی حالا ،که شدی بی مثال
تو ، قرارت از قرار ، بی قرار شده
هوای دلت ، خونو ، پر ز آه شده

حق داری ، فریاد برآریو ، شیون کنی
گلویت را ، خسته از دردو ازمصیبت کنی

صدایت ندارد، دگر جانو تار
شده در گلویت، سکوت بی قرار

من از حال تو ، بی خبر نیستم
هزار بار ، گریستمو اشک ریختم.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #46
سردارِ قهرمان ، مرحبا به زورِ بازویت
مرحبا به سربازانِ دلیرِ خوشرویت

قول دادیو حالا ، عمل کرده ای
افتخار میکنم ، به افکارُ به جادویت

زمین ، با وجود سرداری چون تو ، آرام شده
همه زمزمه می کنند،سردار دلیر، خوشا به غیرتت

ارمغان آورده ای،برای دوستانُ هم کیشان
از پیروزی خودُ سربازانِ پُر زِهیبتت

جهان ،باید بداند اسلام ،همیشه زنده است
با وجود شهیدانُ مردانِ آماده در خدمتت

همانا که زور را ، نتوانی بّری در فهمِ ما
آماده ایم برای دفاعُ برای حمایتت.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #47
شب را چگونه بی تو تا صبح سحر رسانم
من کام انتظارم تا کی به حق رسانم

شب را چگونه در تب از روی تو نسوزم
من کلبه ی حقیرم سویم بیا نسوزم

شب را چگونه مهتاب در هجر به صبح رسانم
من آتش درونم تا کی به جان رسانم

شب را چگونه محزون در خلوتم نشانم
من سیمای غمم را تا کی شادی نشانم

شب را چگونه شعری در زندگی بخوانم
من پاکمو تا به کی با مستیان بخوانم .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #48
پشتِ در ایستاده ای ، من انتظارت میکشم
مهدی زهرا بیا ، عمریست حسرت میکشم

در هوای جمکرانت،حالُ روزم خوشتراست
مهدی زهرا بیا ، در سَر شوری مَحشَر است

در دعاهای سحر،زمزمه ی نامِ تو را میخوانم
مهدی زهرا بیا ، من برای قدمِ مبارکت جان میفشانم

جمعه های بیقراری به سرمی شودُ و در
انتظارم
مهدی زهرا بیا ، هر صبحِ جمعه به هوایت ندبه خوانم .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #49
وقتیکه در منبرها ، نام حسین گفته شد
اشک از چشمم جاریو، از قلب من ریخته شد

وقتیکه قطره ای آب ، بر روی او بسته شد
وجود من غم گرفت ، زبان من بسته شد

وقتی دو دست اخی ، از تن او جدا شد
آتش به جانم گرفت ، وقتی نوحه به پا شد

وقتی زینب شاهد ، مهلکه ی بلا شد
سینه به درد آمدو، به دردش مبتلا شد

وقتی گلوی کودک ، با خشم تیغ فنا شد
تم وجود عمه ، از تیرگی سیاه شد.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #50
چه خوبه که وجودت پُر زِ مهرِ
چه خوبه حال ما، این خودِ عشقه

تو هستی مامانی شادابِ هر روز
تو هستی بابایی پر شوره هر روز

شبا چشماتو میبندی جهان خوابیده با خوابت
صُبا پامیشی از جاتُ جهان بیداره با چشمات

چه دنیایی داریم با تو یه وصف بی نظیری تو
خدایا شاکریم از تو برای خلقتی
چون تو(پسرم).​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا