- ارسالیها
- 467
- پسندها
- 5,484
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #11
- شما از اولش هم نمیخواستید بذارید برم تولد دوستم، این هم بهونه هست!
- خودت هم خوب میدونی که اینطوری نیست، با این حال هر جور دوست داری میتونی برداشت کنی!
حرصم گرفته بود از این حرفهای زور، اما میدونستم بحث فایده نداره، بابا وقتی حرفی رو میزد کوتاه نمیاومد، مخصوصأ که الان داشت به سبک خودش تنبیهم میکرد. بلند شدم و به طرف در رفتم که بابا ادامه داد:
- راستی جمعه عصر خودم زیست رو ازت امتحان میگیرم.
به دَرَک، دستهام رو مشت کردم و فشار دادم تا حرفی که تا گلوم اومده بود از دهنم بیرون نپره و اوضاع رو از اینی که هست بدتر نکنه! حسابی عصبی و ناراحت بودم برای همین از اتاق اومدم بیرون و تا جایی که زور داشتم درِ اتاق رو محکم به هم کوبیدم. عزیز با شنیدین صدایِ در، سرش رو بالا آورد و نگاه...
- خودت هم خوب میدونی که اینطوری نیست، با این حال هر جور دوست داری میتونی برداشت کنی!
حرصم گرفته بود از این حرفهای زور، اما میدونستم بحث فایده نداره، بابا وقتی حرفی رو میزد کوتاه نمیاومد، مخصوصأ که الان داشت به سبک خودش تنبیهم میکرد. بلند شدم و به طرف در رفتم که بابا ادامه داد:
- راستی جمعه عصر خودم زیست رو ازت امتحان میگیرم.
به دَرَک، دستهام رو مشت کردم و فشار دادم تا حرفی که تا گلوم اومده بود از دهنم بیرون نپره و اوضاع رو از اینی که هست بدتر نکنه! حسابی عصبی و ناراحت بودم برای همین از اتاق اومدم بیرون و تا جایی که زور داشتم درِ اتاق رو محکم به هم کوبیدم. عزیز با شنیدین صدایِ در، سرش رو بالا آورد و نگاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر