مشاعره مشاعره با حرف ح

[اِللا لطیفــی]

حال دل با تو نگٖویم که نداری غم دل

با کسی حال توان گفت که حالی دارد

 

[ملکه جهنمی❄]

حکایت کرد با شیرین سرآغاز

که وقت آمد که بر دولت کنی ناز

 

[m.sina]

حکایت کرد با شیرین سرآغاز

که وقت آمد که بر دولت کنی ناز

حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند

 

[ملکه جهنمی❄]

حال دل پرسیدی و گفتم که خوبم بارها
خوبم اما خوب ویرانم نفهمیدی مرا

 

[m.sina]

حال دل پرسیدی و گفتم که خوبم بارها
خوبم اما خوب ویرانم نفهمیدی مرا

حالیا م**س.ت و خرابیم ز کیفیت عشق
پس از این تا چه رسد بر سر سودایی ما

هر کجا جام می‌آن کودک خندان بخشد
باده گو پاک بشو دفتر دانایی ما

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[ملکه جهنمی❄]

حال سوخته سوخته دل داند و بس
تنها شمع داند سوختن پروانه ز چیست

 

[MAHLA.MI]

حرف‌های ما هنوز ناتمام…
تا نگاه می‌کنی
وقت رفتن است،
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی…
ای دریغ و حسرتِ همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود!

 

[ملکه جهنمی❄]

حرف منت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

حال دل با تو گفتنم هوس است
خبر دل شنفتنم هوس است

 

[ملکه جهنمی❄]

حرف منت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود