ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای سطح 31 ارسالیها 2,534 پسندها 20,123 امتیازها 48,373 مدالها 34 22/8/24 #91 نقدِ صوفی نه همه صافیِ بیغَش باشد ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 29/8/24 #92 Delaram*☆♡ گفت نقدِ صوفی نه همه صافیِ بیغَش باشد ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد کلیک کنید تا باز شود... نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی که ما را بیش از این طاقت نماندهست آرزومندی غریب از خوی مطبوعت که روی از بندگان پوشی بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی امضا : m.sina
Delaram*☆♡ گفت نقدِ صوفی نه همه صافیِ بیغَش باشد ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد کلیک کنید تا باز شود... نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی که ما را بیش از این طاقت نماندهست آرزومندی غریب از خوی مطبوعت که روی از بندگان پوشی بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای سطح 31 ارسالیها 2,534 پسندها 20,123 امتیازها 48,373 مدالها 34 29/8/24 #93 m.sina گفت نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی که ما را بیش از این طاقت نماندهست آرزومندی غریب از خوی مطبوعت که روی از بندگان پوشی بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی کلیک کنید تا باز شود... نرم نرمک سوی رخسارش نگر چشم بگشا چشم خمارش نگر
m.sina گفت نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی که ما را بیش از این طاقت نماندهست آرزومندی غریب از خوی مطبوعت که روی از بندگان پوشی بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی کلیک کنید تا باز شود... نرم نرمک سوی رخسارش نگر چشم بگشا چشم خمارش نگر
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 29/8/24 #94 Delaram*☆♡ گفت نرم نرمک سوی رخسارش نگر چشم بگشا چشم خمارش نگر کلیک کنید تا باز شود... نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز در ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت جرعهٔ جامی که من مدهوش آن جامم هنوز امضا : m.sina
Delaram*☆♡ گفت نرم نرمک سوی رخسارش نگر چشم بگشا چشم خمارش نگر کلیک کنید تا باز شود... نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز در ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت جرعهٔ جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای سطح 31 ارسالیها 2,534 پسندها 20,123 امتیازها 48,373 مدالها 34 29/8/24 #95 m.sina گفت نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز در ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت جرعهٔ جامی که من مدهوش آن جامم هنوز کلیک کنید تا باز شود... نور خود چیست؟ خندهٔ هستی خنده ای از نشاط سرمستی
m.sina گفت نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز در ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت جرعهٔ جامی که من مدهوش آن جامم هنوز کلیک کنید تا باز شود... نور خود چیست؟ خندهٔ هستی خنده ای از نشاط سرمستی
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 3/10/24 #96 Delaram*☆♡ گفت نور خود چیست؟ خندهٔ هستی خنده ای از نشاط سرمستی کلیک کنید تا باز شود... نیست ماه و آفتابی آسمان عشق را روشنی از آه باشد دودمان عشق را امضا : m.sina
Delaram*☆♡ گفت نور خود چیست؟ خندهٔ هستی خنده ای از نشاط سرمستی کلیک کنید تا باز شود... نیست ماه و آفتابی آسمان عشق را روشنی از آه باشد دودمان عشق را
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای سطح 31 ارسالیها 2,534 پسندها 20,123 امتیازها 48,373 مدالها 34 9/10/24 #97 m.sina گفت نور نورِچشم خود نور دلست نور چشم از نور دلها حاصلست باز نور نور دل نور خداست کو ز نور عقل و حس پاک و جداست کلیک کنید تا باز شود... نیش دوست از نیش عقرب بدتر است پس بزن عقرب که دردش کمتر است
m.sina گفت نور نورِچشم خود نور دلست نور چشم از نور دلها حاصلست باز نور نور دل نور خداست کو ز نور عقل و حس پاک و جداست کلیک کنید تا باز شود... نیش دوست از نیش عقرب بدتر است پس بزن عقرب که دردش کمتر است
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 10/10/24 #98 Delaram*☆♡ گفت نیش دوست از نیش عقرب بدتر است پس بزن عقرب که دردش کمتر است کلیک کنید تا باز شود... نگسلد رشته جان من از آن سرو بلند این چه نخلیست که دارد برگ جان پیوند آه! از آن چشم که چون سوی من افگند نگاه چاکها در دلم از خنجر مژگان افگند امضا : m.sina
Delaram*☆♡ گفت نیش دوست از نیش عقرب بدتر است پس بزن عقرب که دردش کمتر است کلیک کنید تا باز شود... نگسلد رشته جان من از آن سرو بلند این چه نخلیست که دارد برگ جان پیوند آه! از آن چشم که چون سوی من افگند نگاه چاکها در دلم از خنجر مژگان افگند
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای سطح 31 ارسالیها 2,534 پسندها 20,123 امتیازها 48,373 مدالها 34 28/10/24 #99 m.sina گفت نگسلد رشته جان من از آن سرو بلند این چه نخلیست که دارد برگ جان پیوند آه! از آن چشم که چون سوی من افگند نگاه چاکها در دلم از خنجر مژگان افگند کلیک کنید تا باز شود... نیلوفر و باران در تو بود خنجر و فریادی در من فواره و رؤیا در تو بود تالاب و سیاهی در من...
m.sina گفت نگسلد رشته جان من از آن سرو بلند این چه نخلیست که دارد برگ جان پیوند آه! از آن چشم که چون سوی من افگند نگاه چاکها در دلم از خنجر مژگان افگند کلیک کنید تا باز شود... نیلوفر و باران در تو بود خنجر و فریادی در من فواره و رؤیا در تو بود تالاب و سیاهی در من...
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 7/11/24 #100 ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ گفت نیلوفر و باران در تو بود خنجر و فریادی در من فواره و رؤیا در تو بود تالاب و سیاهی در من... کلیک کنید تا باز شود... نور جان در ظلمتآباد بدن گم کردهام آه ازین یوسف که من در پیرهن گم کردهام وحدت از یاد دویی اندوه کثرت میکند در وطن ز اندیشهٔ غربت وطن گم کردهام امضا : m.sina
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ گفت نیلوفر و باران در تو بود خنجر و فریادی در من فواره و رؤیا در تو بود تالاب و سیاهی در من... کلیک کنید تا باز شود... نور جان در ظلمتآباد بدن گم کردهام آه ازین یوسف که من در پیرهن گم کردهام وحدت از یاد دویی اندوه کثرت میکند در وطن ز اندیشهٔ غربت وطن گم کردهام