مشاعره مشاعره با حرف ح

[m.sina]

حرف منت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود

حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما
گردش چشمی بود بس حلقه زنجیر ما

ما خراب از آب شمشیر تغافل گشته ایم
می توان کردن به گرد دامنی تعمیر ما

 

[ملکه جهنمی❄]

حالِ خونین دلان که گوید باز؟

وز فلک خونِ خُم که جوید باز

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

حاشا که من از جور وجفای تو بنالم
بیداد لطیفان همه لطف است وکرامت

 

[ملکه جهنمی❄]

حق‌پرستان سلف‌، کاری نمایان کرده‌اند
معبدی بر کوهسار از سنگ بنیان کرده‌اند

 

[fateme_sa]

حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست

توحید شیرازی

 

[ملکه جهنمی❄]

حـافـظـا چـشـمـه اشـراق تـو جـاویـدانی است
تـا ابـد آب از ایـن چـشـمـه روان خـواهـد بود

 

[فلورا.]

حـافـظـا چـشـمـه اشـراق تـو جـاویـدانی است
تـا ابـد آب از ایـن چـشـمـه روان خـواهـد بود

حال من یعنی همین!

بی تو بودن، درد دارد!

می زند من را زمین

می زند بی تو مرا،

 

[m.sina]

حال من یعنی همین!

بی تو بودن، درد دارد!

می زند من را زمین

می زند بی تو مرا،

حسنت کشید گرد مه از مشک ناب خط
یعنی کشم ز خوبی بر آفتاب خط

ز آشوب تار زلف تو در رستخیز حسن
شد بر رخ تو نسخه یو م الحساب خط

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق، جهان می توان گرفت

 

[m.sina]

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
حسرت وصل از چه رو چون به خیال سرخوشیم
ابر اگر بایستد بر لب جوست کشت ما

نور خرد ز آگهی خواهش تن پدید کرد
صرف ز قوم دوزخ ست نامیه در بهشت ما