- تاریخ ثبتنام
- 6/8/22
- ارسالیها
- 1,958
- پسندها
- 4,706
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 17
نه از گل می گشاید دل، نه از گلزار عاشق را
که باغ دلگشایی نیست غیر از یار عاشق را
به بوی گل ز خواب بی خودی بیدار شد بلبل
زهی خجلت که معشوقش کند بیدار عاشق را
نه از گل می گشاید دل، نه از گلزار عاشق را
که باغ دلگشایی نیست غیر از یار عاشق را
به بوی گل ز خواب بی خودی بیدار شد بلبل
زهی خجلت که معشوقش کند بیدار عاشق را
نمیدانم که نی چون من چرا بسیار مینالدنه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند
نم نمنمیدانم که نی چون من چرا بسیار مینالد
دمادم میزند یارش ز دست یار مینالد
نشسته بر ره بادست و بادش میزند هر دم
از آن رو زرد و بیمارست و چون بیمار مینالد
ناز چشمان تو هر لحظه غزل میسازدنم نم
می بارد
و تو را به یاد می آورد
که نم نم باریدی
و ویران کردی
خانه کهنه را
نه غزل نوشته بودم نه ترانهای سرودمناز چشمان تو هر لحظه غزل میسازد
یک نگاه تو عجب جنگ و جدل میسازد
ناز چشمان تورا شعر کنم در دل شب
تا که مهتاب ننازد به جمالش هر شب
نه دل آزرده، نه دلتنگ، نه دلسوختهامنه غزل نوشته بودم نه ترانهای سرودم
که به حرمت سکوتم، تو به دیدنم بیائی
نه سراغ من گرفتی، نه سخن به نامه گفتی
به همان بهانهای که نشنیدهای ندایی
نتوان عشق فرزانه به افسانه فریفتنازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پردهی خلوت این غمکده بالا زد و رفت