- نویسنده موضوع
- #11
***
دلبرک داستان غم انگیز دلم، چه زیبا یک شبه برخاستی با من جنگیدی.
چه زود عکسهایم از گوشیات پاک شد.
چه زود چشمهایم از جلوی چشمهایت کنار رفت.
چه زود جای دستانم دستانش نشست رویِ دستان مردانهی تو.
چه زود مرا از قلبت راندی عزیزم!
زود نبود؟!
اخر من میترسم؛ میترسم کسی تو را دوست نداشته باشد تو عاشق شده باشی.
از شکستن دل نازکت میترسم.
میترسم برای کسی تکیه گاه شوی، کمرت را خورد کند.
عزیز دلم من محتاج تکیه دادن به تو بودم؛ من نیازمند تکیه گاه بودم تا کمر شکستهام را به تو تکیه بدهم تا کمکم کند.
فراموش کنم خنجر پشتم را، حال خراب روحم را.
ولی میترسم او نباشد؛ میترسم او نخواهد به آن اغوشِ دوست داشتیتکیه کند.
میترسم کمر مردانهات خمیده...
دلبرک داستان غم انگیز دلم، چه زیبا یک شبه برخاستی با من جنگیدی.
چه زود عکسهایم از گوشیات پاک شد.
چه زود چشمهایم از جلوی چشمهایت کنار رفت.
چه زود جای دستانم دستانش نشست رویِ دستان مردانهی تو.
چه زود مرا از قلبت راندی عزیزم!
زود نبود؟!
اخر من میترسم؛ میترسم کسی تو را دوست نداشته باشد تو عاشق شده باشی.
از شکستن دل نازکت میترسم.
میترسم برای کسی تکیه گاه شوی، کمرت را خورد کند.
عزیز دلم من محتاج تکیه دادن به تو بودم؛ من نیازمند تکیه گاه بودم تا کمر شکستهام را به تو تکیه بدهم تا کمکم کند.
فراموش کنم خنجر پشتم را، حال خراب روحم را.
ولی میترسم او نباشد؛ میترسم او نخواهد به آن اغوشِ دوست داشتیتکیه کند.
میترسم کمر مردانهات خمیده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر