کامل شده مجموعه دلنوشته‌های نازاد بدون مازاد | نرگس برزن کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع نرگس برزن
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 31
  • بازدیدها 2,431
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,983
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
خسته شدم از آن‌روی زندگی، آن‌قدر که گزندم می‌زند.
چنگال‌های تیزش را برنده‌تر از شمشیر بر دیواره قلب و مغزم می‌کشد. وقتی که ذره‌ذره وجودم را به یغما برد؛ آن‌وقت به ناگهان گلویم را محاصره می‌کند تا شاهرگ تپنده‌ام را هم از کار بی‌اندازد. در آن‌لحظه حضور یک‌چیز خفه کننده را حس می‌کنم که نامش بغض است.
پ‌ن: این را هم نوشتم که بدانی حال من همیشه خوب نبود. هنگامی که بغض داشتم سعی می‌کردم برای تو پرانرژی‌ترین جملاتم را به رقصِ قلم در آورم و برایت امید بخش، پند و نصیحتی باشم.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,983
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
دلبرکم می‌دانی این‌روزها چه چیز بیشتر گوشتِ درون سینه‌ام را تبدیل به جنگلی سوخته می‌کند؟
ناحقی! و امان از بی‌رحمی و بی‌وجدانی آن‌هایی که تنها، اسمشان و ظاهرشان انسان است.
این‌که چرا کاغذ‌ باطله‌های زندگیشان را هی بیشتر از قبل می‌کنند و اعتبارشان را از دست می‌دهند را نمی‌دانم؛ امّا تو اصل باش و از باطله به دور!
هنگامی که به جایی رسیدی و کاری را به تو سپردند کاغذ پوچ نباش که شیره‌ی اصل وجودت را تبدیل به لجن‌زار می‌کند.
وقتی مسئولیت کار عده‌ای دست توست از جان برایشان مایه بذار؛ چون من مطمئن هستم که این گونه وجود با ارزشت قلابی بودن و بی‌اعتبار بودن را پذیرا نیست و ارج و مقام بالاتری داری!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,983
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
روزهایم شب شده‌اند و شب‌هایم بدون مهتاب و هیچ روشنایی پشت بر پشت هم می‌تازند! انگار که شمشیرهایشان را تیز کرده باشند و بخواهند از روبه‌رو راهم را سد کنند.
درون گردابی تنهای تنها مانده‌ام! همه رفته‌اند و گوشم هیچ صدایی که آرام‌بخش من باشد را نمی‌شنود.
می‌دانی نازادم من خودم را هرطور که بود قربانی دیگران کردم تا از دردشان بکاهم؛ اما کسی حتی حاضر نشد اندکی من را شهد شیرینی از باغچه‌اش ببخشد.
چه تراژدی دردناکی بر زندگی‌ام سایه انداخته و خودم متوفی قصه‌ام شده‌ام.
حواست باشد، که تو حتی اندکی از وجودت را به کسی نبخشی که بعدها محتاج شهد شیرین از دیگران شوی و رویت را زمین بزنند!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,983
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
کلافه‌وار به دور مغز و قلبم می‌چرخم و دنبال روزنه‌ای هستم برای ادامه دادن.
انگار این‌روزها همه‌شان مسدود شده‌اند و من کورمال، کورمال به دنبال اندک نوری می‌‌گردم تا باز بتوانم زیبایی‌ها را ببینم.
انگار زندگی‌ام شبیه کاموایی که پر از گره کور و بدون پیدا شدن سرِ نخ است شده.
می‌دانی حالا که دقیق‌تر دنیا را می‌نگرم می‌بینم ارزشش را ندارد که از نازاد به نوزاد تبدیل شوی و قدم در این جهان بگذاری.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,983
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
اکنون که تصمیم داری طناب حیات را محکم چنگ بزنی و تو را به سمت نوزاد شدن روانه کند از تو تمنّا دارم همان‌طور که پیش از این بدون مازاد بودی و هیچ وصله‌ی بد دنیایی نداشتی بعد از زاده شدن هم همان گونه بمان.
تا زمانی که این ریسمان زندگی تو را با خود به مراحل بعدی‌اش می‌کشاند چیزهای فزونی که حیات مهم و با ارزشت را مختل می‌کند از خود بِرَهان.
نازادِ بدون مازادِ من، نوزادِ بی‌مازاد باش!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,983
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
دیگر روزها با بی‌حوصلگی و غبار غم نمی‌گذرند. بلکه این اندوه و بغض است که با چنگکی تیز و محکم گلوی روزهایم را می‌فشارد و به دنبال خویش می‌کشد.
آن‌قدر اشک گسترده شد که نهایت تمام انگیزه‌هایم را ربود. قلبی پر از ذوق داشتم و می‌توانستم تا جان دارم زندگی کنم و هستی بخش باشم؛ امّا وای بر این روزگار مخوفی که تمام هیجانات و وجد وجودم را به سرقت برد.
دیگر نمی‌دانم چه کاره‌ام و حیاتم بهر چه است... .
فقط می‌دانم که اکنون حتی دیگر توان آن مادری که می‌خواستم برایت باشم را ندارم. نازاد بمان که نوزاد شدنت را مادری دلسوز و قدرتمند محتاج است نه منی را که خود، باخته‌ام.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,983
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
من خود نیز آگاهم که باید قوی باشم و در گوش آسمان ناله سر ندهم؛ امّا پس چطور بار سنگین حزنِ آویزان در فوادم را سبک کنم؟
همیشه گفته‌اند خوب باش و غم را به خانه دلت راه نده. دائم فریاد پایدار بودن را از این و آن شنیدم و هیچ بشری چگونه بودنش را نگفت.
هیچ‌کس نگفت عیبی ندارد آن‌‌قدر برای من ناله سر بده و گریه کن تا سبک شوی. اصلاً بیا در آغوش خودم هرچه قدر دوست داری بغض‌هایت را بترکان و ببار! این تصویر اشک‌آلودت تو را در ذهنم ضعیف نمی‌سازد؛ بلکه می‌دانم آن‌قدر قوی بوده‌ای که امروز خسته‌ای و کمی نیاز به استراحت داری. درماندگی‌هایت که تمام شود از قبل هم قوی‌تر می‌شوی.
دل‌دار کوچکم، طرز فکر من این‌گونه است. پس نگران هوای ابری دلت که گاهی بی‌مهابا به سراغت می‌آید نباش.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,983
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
***
خسته‌ام از این خوب نبودن حال‌ها! از این حجم وسیع بغض که حیات اغلبمان را در آغوش کشیده.
از خالی بودن وزنه‌ی درک و شعور در ترازوی زندگی‌هایمان!
خودمان خالی از باید‌ها هستیم و توقع‌اش را از دیگران داریم و برایشان نبایدهایی را تعیین می‌کنیم.
این‌که چه بر سر یک‌دیگر می‌آوریم و چگونه مختل می‌شویم با کمی فکر، پی بردن به آن آسان می‌شود.
آن‌وقت با بندبند وجودت می‌فهمی واقعاً از ماست که بر ماست.
نازادم تو آغوش چیزهای منفی را پس بزن و خودت تمام آن‌چه را که مثبت است بغل کن. تنها مسئول باید‌ها و نبایدها هم خودت هستی نه دیگری!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,983
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
***
تک‌تک گفته‌هایم، احساسات و نصایحم را خواستم در قالب دُر در جعبه‌ای تقدیمت کنم تا همیشه حواست به آن‌ها باشد؛
اگر سخنانم نتوانستند برایت این گونه مهم باشند آن‌وقت بند دلت را بردار و تمام حرف‌های مرا هم چون دانه‌های مروارید به آن بیاویز و گردنت بنداز؛
زیرا که در تک‌تک‌شان صلاح تو را خواستار شدم تا از وصله‌های اضافی در زندگی دنیایی‌ات در امان باشی و جهانت را بهتر درک کنی!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] -Atlas

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,983
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
***
چه بخواهم چه نخواهم آخر روزی می‌رسد که خداوند تو را از نازاد بودن جدا می‌کند و در آغوشم قرار می‌دهد. آن‌وقت واقعاً دستانم پوست و موی مخملی تو را می‌بوسند!
خواستم تا قبل از آمدنت گوشه‌ای از دنیای حقیقی و گفته‌های دلم را برایت بازگو کرده باشم که بعدها اندکی دستت را بگیرد.
طالب آن شدم که قبل از ورودت به جهانم کمی خودم و دلم را برای حس مادرانه بیارایم که بعداً با وجهه‌ای قوی همراهت باشم و استوارانه ادامه دهیم.
از قلم و دفترم سپاسگذارم که این لحظه و فرصت ناب را برایم به ارمغان آوردند!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] -Atlas
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا