• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مطلوب رمان سرزمین اَخگر | شادی روحبخش کاربر انجمن یک رمان

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,371
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
- آلشن، خسته‌ست. می‌خواد کمی استراحت کنه... ممنون میشم بهمون بگی که، کجا می‌تونیم استراحت کنیم.
آلیس سرش را تکان داد و به‌سمت کلبه‌ای که کمی دور تر از برکه قرار داشت؛ حرکت کرد. دو طرف کلبه، کنار در چوبی ای که به رنگ سبز بود؛ باغچه‌هایی با گل‌های رنگارنگ، قرار داشت. آلیس، در کلبه را باز کرد و اول خودش وارد شد.
آلشن ودُروین نگاهشان را به دور تا دور کلبه انداختند.
- از کِی، کسی اینجا نبوده که ان‌قدر گرد وخاک داره؟!
آلیس با خنده، رو به دُروینی که حرص می‌خورد گفت:
- خیلی وقته.
بعد از زدن حرفش از کلبه خارج شد اما، قبل از خروج کامل‌اش روبه دو دوست کرد وگفت:
- من باید برم جایی، سعی کنید زیاد با بقیه درگیر نشید به خصوص کارتِر.
آلشن بی‌‍حال‌تر از همیشه گفت:
- کارتِر کی هست دیگه؟!
دُروین رو به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,371
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
اجاقی هم گوشۀ راست کلبه، که داخل را تارهای عنکبوت پر کرده بودند؛ قرار داشت. دو تخت ظاهرا کهنه وقدیمی هم، گوشۀ چپ کلبه کنار پنجرۀ چوبی با شیشه‌های خاک گرفته قرار داشت.
دُروین به‌سمت تخت، حرکت کرد و روی آن نشست که، یکدفعه، تخت شکست و او روی زمین افتاد! صدای خندۀ آلشِن که شاید در عمرش اولین بار بود که می‌خندید؛ به هوا رفت. دُروین اما، هنوز گیج ومنگ اتفاق چندلحظۀ پیش بود.
- حواست رو بیشتر جمع کن رفیق!
آلشن بود که با خنده، رو به دوستش متلک می‌انداخت. به آرامی روی تخت دیگری قرار گرفت ودراز کشید.
- پس من کجا بخوابم؟!
آلشن سرش را بالا آورد و رو به دُروین، گفت:
- نمی‌دونم؛ یک کاریش کن. من خستم من روبیدار نکنی‌ها.
دوباره شده بود همان آلشن بد اخلاق وغرور!
دُروین با غرغر از جایش برخاست وبه‌سمت در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,371
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
صداش خس خس و بوی تعفن آمیز هر لحظه بیشتر وبیشتر می‌شد. چشمانش را بست تا بلکه بتواند از شر این چیزها خلاص شود اما، فایده‌ای نداشت. زمزمه‌ای را شنید. صدا، به قدری ضعیف بود که او توان فهمیدن وشنیدنش را نداشت. نفس‌هایی را کنار گوشش احساسا کرد وپشت بندش، زمزمه‌ای عجیب ونامعلوم! چیزی از آن سر در نمی‌آورد. ترس در وجودش رخنه کرده بود. حال دیگر، صدای شخصی را کنار گوشش احساسا کرد که زمزمه وار، به او می‌گفت:
- چشم‌هایت را باز کن.
این جمله هر بار تکرار می‌شد؛ اما او، توان باز کردن چشمانش را نداشت. اینبار صدا بلند تر از دفعات قبل، با چاشنی خشمی که به همراه داشت او را وادار به باز کردن چشم‌هایش کرد.
- چشم‌هات رو باز کن!
به اجبار وبا تنی لرزان، چشم‌هایش را باز کرد که با دو چشم سرخ که گویا، موژه‌هایش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,371
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
- تو کی هستی؟
دُروین از طرز ایستادن آن کودک، که می‌خورد پنج یا شش سالش باشد؛ خنده‌اش گرفت. دستاشن را به کمرش زده بود وبه طرز عجیبی، اخم‌هایش را درهم کشیده بود. گوشا می‌خواست او را باز خواست، کند! دستش را به سمت پسرک، دراز کرد.
- سلام! اسم من دُروینه. اسم تو چیه کوچولو؟
پسرک، با خشم لگی به پای دُروین زد و گفت:
- خودت کوچولویی، مادرم به من گفته بزرگ شدم ومی‌تونم به جای پدرم، مراقبش باشم.
دستش را بر روی ساق پایش گذاشت. پایش، درد گرفته بود وهمانطور، به حرف‌های تهدید وارانۀ پسرک، گوش می‌داد.
- باشه... باشه. چرا می‌زنی حالا؟
لنگ لنگان، به‌سمت کلبه‌شان حرکت کرد ودر چوبی کلبه را باز کرد. نگاهش را به آلشنی دوخت که حال، از خواب برخاسته بود.
- خوب خوابیدی؟
آلشن، به خستگی زیاد، چشمان سبز رنگش را،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,371
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
- اسمت چیه؟
بی‌خیال نگاهش را از او گرفت وبه سنگریزه‌های زیر پایش داد.
- آلشن. تو کی هستی؟
مرد، پوزخندی زد گفت:
- برای چی می‌خوای بدونی. به دوستت هم گفتم؛ فردا صبح از اینجا باید رفته باشید.
آلشن اخمی بر صورتش انداخت گفت:
- باشه.
بعد از زدن حرفش، به سمت کلبه حرکت کرد اما، با یاد آوری چیزی، پوزخندی زد وبه‌سمت مرد، برگشت.
- ترس مرد رو میکشه.
مرد، با شنیدن این حرف، اخم‌هایش را درهم کشید. عجیب این جمله، در فکرش آشنا بود.
آلشن، وارد کلبه شد که دید دوستش، بر روی تخت او خوابیده است. نفسش را پر حرص به بیرون پرتاب کرد وبه‌سمت ظرف‌های سوپ خالی حرکت کرد. بازهم همۀ غذا هارا به تنهایی نوشجان کرده بود. عصبانیتش را در فشردن ناخن‌هایش به کف دستش، خلاصه کرد. سرش را به صندلی تکیه داد وبرای لحظه‌ای خود را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,371
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
- نه... نه باز نمی‌کنم. تو کی هستی؟ چرا دست از سرم بر نمی‌داری؟
صدای قهقه‌ای شیطانی، به گوش‌اش خورد. داغی چیزی را روی پاهایش حس می‌کرد. پس از آن، سوزشی عجیب، درون استخوان‌هایش را احساس می‌کرد. همچنان چشمانش را بسته بود وجرأت باز کردنشان را، نداشت. گرمایی را کنار گوش‌اش احساسا کرد.
- چشم‌هات رو باز کن.
محکم‌تر از قبل، چشمانش را رو همی فشار داد وخواست، دستانش را روی گوش‌هایش بگذارد تا صدایی را نشنود؛ اما توان حرکت دادن دستانش را نداشت. گویا دستانش تبدیل به سنگ شده بودند. ترسان ولرزان، چشمانش را باز کرد. نگاه اشکی‌اش را، به دستناش وبعد به‌سمت پاهایش سوق داد. با وحشت فریادی کشید. دستانش کاملاً سنگ شده بودند وپاهایش، درون آتش فرور فته بودند. سعی داشت خدوش را تکان دهد اما هرچه بیشتر تکان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,371
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
آتش، به کمرش رسده بود و داشت او را در خود، غرق می‌کرد. آتش بود که در میان هیاهوی تاریکی آنجا، می‌درخشید. دو چشم سرخ رنگ، با ان موژه‌های آتشین، نظاره گر زجر کشیدن او بودند. تمام تلاش‌اش را برای رهایی از ان منجلاب آتش، می‌کرد. هرکار که می‌کرد رهایی نمی‌یافت. خسته وعرق کرده دست از تلاش، برداشت. نگاه خسته‌اش را به دو چشم سرخ مانند داد. نفس نفس می‌زد وعرق سرد، برپیشانی‌اش جا خوش کرده بود. در میان مردک مشکین رنگ آن دو چشم سرخ، اثراتی از خنده مشخص بود. با صدای آرام وخسته‌اش گفت:
- چی از جونم می‌خوای؟ چرا دست از سرم برنمی‌داری؟! خسته شدم دیگه.
صدای شیطانی او را شنید. صدا، هر لحظه نزدیک ونزدیک‌تر می‌شد. ترس و نگرانی، در وجودش ریشه زده بود و او را می‌لرزاند. به ترس دهان باز کرد ولرزان گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,371
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
گلویش از شدت داد وفریاد‌هایش می‌سوخت. رو به بی‌هوش کامل بود که صدایش راش نید.
- منتظرم باش.
***

با تابیدن نوری مستقیم برچشمانش، اخم‌هایش را درهم کشید وبه آرامی لای پلک‌هایش را باز کرد. آرام از جایش برخاست. نگاهش را به دُروینی داد که غرق در واب بود. بلند شد و لباس‌هایی که هنگام فرارش از دهکده‌تا به الآن در تن داست؛ تکاند. صدای در کلبه بلند شد. اخمی میان دو ابروی پهن مشکی‌اش ظاهر شد. به ‌سمت رد حرکت کرد و آن را گشود. دختری را با موهای طلایی ولباس‌هایی عجیب دید که پشت به در ایستاده بود. اخم میان ابرواشن را غلیظ‌تر کرد و رو به دختر گفت:
- فرمایش؟!
دخترنگاه‌اش را از برکه گرفت و به آلشن داد.
اخمی میان ابروهایش ظاهر شد. ماگنولیا با خود زمزمه کرد.
- چه عجیب وغریبه!
بعد نگاه یخی‌اش را به آلشن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,371
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
- بلند شو دیگه.
دُروین با وحشت از خواب پرید و فریاد زد.
- نه... من کاری نکردم؛ من رو نخور!
آلشن خنده‌اش گرفته بود اما سعی کرد نخندد تا بتواند او را تنبیه کند، برای همین با خشم گفت:
- خوردن چیه؟! بلند شو بهت میگم.
حال که متوجه موقعیت خود شده بود؛ با اخم نگاه‌اش دُروین را آلشنی داد که صورت‌اش بر افروخته بود ظاهراً! دُروین از جایش برخاست و سرش را خاراند. به آرامی زمزمه کرد.
- چرا اینجور نگاه می‌کنی؟!
بعد با دیدن چاقوی میان دست آلشن قضیه را فهمید. آب دهانش را قورت داد و آرام به عقب حرکت کرد. ل**ب‌هایش می‌لرزیدند ولی سعی کرد با شوخی‌های همیشه‌اش سر و ته قضیه را هم آورد. شوخی‌هایش نیز چاره ساز نبودند؛ پس سعی بر توضیح دادن کرد.
- ببین رفیق... باور کن مجبور بودم استفاده‌اش کنم. می‌فهمی دیگه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,371
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
آلشن عمیق به فکر فرو رفت. متعجب بود از حرفی که دُروین زده بود. با خود زمزمه کرد.
- زمرد، برق می‌زد؟!
دُروین صدایش را شنید بنابراین به‌سمتش رفت و گفت:
- آره... خیلی عجیب بود. عجیب‌تر از چیزی که فکرش رو بکنی. من نمی‌دونستم چیکار بکنم تا اون پرندۀ زشت و بدترکیب بره اما، به محض اینکه تو افتادی زمرد شروع کرد به برق زدن ونور سبز عجیبی از خودش می‌داد. پرنده هم با دیدن نور صداش قطع شد و با بال‌هاش جلوی چشم‌هاش رو گرفت.
آلشن هر لحظه متعجب‌تر از قبل می‌شد. دستانش از شدت هراسی که در وجودش ریشه زده بود می‌لرزیدند. چشمان سبز رنگش، به شدت تیره شده بودند. به آرامی چاقویش را برداشت. شصتش را نوازش گونه بر روی زمرد سبز رنگ که حال، چشمانش نیز همانند آن زمرد شده بود؛ کشید. همین که به انتهای سنگ(زمرد)...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shadi.Roohbakhsh

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا