نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان اتُمیک | مائده.خلف کاربر انجمن یک رمان

راجع به زندگی شخصیِ کدام یک از اعضای گروه اتُمیک کنجکاو هستید که نویسنده بیشتر بنویسه؟

  • ا. جاوید

    رای 0 0.0%
  • ۲. طاهر

    رای 0 0.0%
  • ۳. شکیب

    رای 0 0.0%
  • ۶. جمشید

    رای 0 0.0%
  • ۸. کیوان

    رای 0 0.0%
  • ۹. امیرحسین

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    6
  • این نظر سنجی بسته خواهد شده .

Madhklf

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
380
پسندها
5,180
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #281
سپس به زمین خیره شد و گفت:
- من نگفتم پله‌های خونه‌ام، گفتم از پله‌ها افتادم که ممکنه هرجایی باشه.
شکیب که حرفش را باور نکرده بود، شانه‌ای بالا انداخت و گفت:
- نگرانت بودم. هِی راستی...بابت اون رفتاری که تو خونه‌ی سبحان باهات داشتم متأسفم. حقت بود اما خب...ببخشید. اصلاً پشیمون نیستم بابت رفتاری که باهات داشتم‌ها، ولی ببخشید.
جاوید نگاهش کرد و به آرامی گفت:
- مهم نیست.
یه عذرخواهی کرد و صد بار گفت حقت بوده! این دیگر چه‌جور عذرخواهی کردن است آخر. کیوان از دوربین اسنایپر در دستش، متوجه چهار ماشین پلیس شد که مقابل در گاراژ توقف کردند. پشت هندزفری کوچک که در گوش همه‌ی دوستانش بود گفت:
- مهمون‌هامون رسیدن. چهار تا ماشین هستن.
شکیب از جا برخاست و صندلی را به کناری کشید.
کیوان خیره به سرهنگ مقدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Madhklf

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
380
پسندها
5,180
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #282
سلام به کسایی که رمان منو می‌خونن. امیدوارم حالتون خوب باشه:)
موقع نوشتن این پارت و پارت قبلی به آهنگ‌های "brodyaga" از "Eternxlkz" و
آهنگ "flare" از "Hensonn" و
آهنگ "the final stage of incantation" از "flash" و
آهنگ "murder in my mind" از "Kordhell" گوش می‌دادم. البته زیاد بودن ولی خب، بعدا می‌نویسم. همچنین پارت‌های بعدی رو هم با این آهنگ‌ها پیش برید جلو. اینا رو لطفا دانلود کنید و گوش بدین حین خوندن رمانم، که قشنگ برید تو دل رمان:)



صدای سیاوش بود که داشت بی‌حال حرف میزد.
- در قبال آزادی‌مون، به ما دستور داده شد که به گروهی ملحق بشیم و اطلاعات مورد نیازشون رو به دست بیاریم. ایده‌ی هر سه سرقتی که داشتیم از سرهنگ بوده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Madhklf

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
380
پسندها
5,180
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #283
جریان این شست واکنش نشون دادن شما عزیران چیه جدی؟ می‌خواین منو عصبی کنید؟ این همه واکنش؟ گیر دادین به شست؟ یعنی چی؟ کل واکنش شما به هر صحنه‌ی خنده‌دار و غم‌انگیز و عشقولانه و مهیج انگشت شسته؟ عمیق رمان بخونید لطفاً. برید تو دل رمان. یه دستمال کاغذی بذارید کنارتون، صحنه‌های غم‌انگیز گریه کنید، عشقولانه رو هم حالا... اصلاً نمی‌فهمم! کلاً فقط می‌خونید ببینید این مائده چی نوشته:( از اون واکنش قشنگا بدین لطفاً. آره زوریه :disguised-face: هرچی من میگم باید بشه. این همه واکنش قشنگ خب، انگشت شست؟! آخه!!! عجب... .


حاجتی هق‌هق‌کنان گفت:
- نمی‌تونستم، منو ببخشید.
شکیب: می‌دونی که دخترات آزاد میشن اگه فقط کار نیمه تمومت رو، تموم کنی.
همه‌ی نگاه‌ها به سمت حاجتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Madhklf

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
380
پسندها
5,180
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #284
محمد خشمگین گفت:
- تو غلط می‌کنی شکیب!
سرفراز: می‌خوای چه گوهی بخوری؟
شکیب بی‌توجه به محمد، وارد بلوار نفت شد و محمد وارد گذرگاه مدرس. شکیب با شنیدن فحش‌های رکیکی که محمد به او نسبت می‌داد، هندزفری را از گوشش درآورد و بی‌خیال توضیح دادن شد. متوجه شد شهرزاد به تنهایی به دنبالش آمده. خب، او هم همین را می‌خواست.
شایان با اخمی بر پیشانی گفت:
- ان‌قدر داد نزن محمد! ارتباطش رو با ما قطع کرد.
محمد توام با خشم گفت:
- نباید پخش بشیم، باید باهم باشیم. نمی‌فهمم چرا سرخود این کار رو کرد.
سرفراز پشت مانیتورش خیره به ماشین کوچک قرمزرنگی که شکیب را نشان می‌داد توام با خشم گفت:
- چرا شکیب ارتباطش رو قطع کرد؟
شایان خشاب اسلحه‌اش را چک کرد و شیشه‌ی سمت خودش را پایین آورد.
- ولش کن، گور باباش! مگه نمی‌دونه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Madhklf

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
380
پسندها
5,180
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #285
عرشیا به جای آنکه کلمه‌ای بر زبان آورد، سرعتش را بیشتر، و درحال عوض کردن لاینش، ناگهان صدای فریاد کیوان را شنید.
- آخ!
عرشیا برای لحظه‌ای سرش را به سمت کیوان چرخاند و هراسان گفت:
- چی شد کیوان؟
جاوید با نگرانی گفت:
- کیوان خوبی؟
شایان: حالت خوبه کیوان؟
کیوان توام با درد گفت:
- بازوم لعنتی...آخ!
شایان با شنیدن صدایش کمی خیالش آرام گرفت و با چک کردن اسلحه‌اش خطاب به جاوید گفت:
- جاوید آماده‌ای؟
جاوید توام با ترس نفسش را بیرون دمید گفت:
- آماده‌ام.
سپس هردو از شیشه‌ی ماشین، خودشان را بیرون کشاندند و شروع به تیراندازی به سمت مأموران پلیس کردند. مأموران به جای محافظت از خودشان برای جلوگیری از به رگبار بسته شدن توسط این دو وحشی، به سمتشان شلیک کردند که شایان به تندی خودش را به داخل ماشین کشاند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Madhklf

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
380
پسندها
5,180
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #286
محمد به یک دو راهی نزدیک شد و با تمام سرعت به سمت جدول مابین دو راهی حرکت کرد. جاوید ترسیده گفت:
- تو رو جون هر کی که دوست داری این کارو نکن!
محمد توام با خشم گفت:
- لال شو جاوید.
شایان به داخل آمد و در حین تعویض خشابش درحالی‌که مأموران به سمتش شلیک می‌کردند، خودش را بیرون کشاند و به سمتشان شلیک کرد؛ و خیلی شانش با او یار بود که گلوله‌ها به او اصابت نمی‌کردند و سوراخ‌سوراخش نمی‌کردند.
سرهنگ با صدای بلندی خطاب به جلالی گفت:
- برو سمت چپ، چپ!
محمد به چپ پیچید و سرهنگ به دنبالش روانه شد. ماشینی که امیر در آن حضور داشت و در تعقیب محمد بود و پشت سرهنگ حرکت می‌کرد، به شدت به جدول برخورد کرد. محمد از آینه جلو، به ماشینی که کاپوتش مچاله شده بود، نیم نگاهی کرد و سپس به جلو خیره شد. کاپوت جمع شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Madhklf

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
380
پسندها
5,180
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #287
شهرزاد با دیدن چهره‌ی پریشان برادرش، به سمت اسلحه‌اش قدم نهاد. شکیب بی‌توجه به درد شکمش ایستاد و به سمتش دوید. شهرزاد با شنیدن صدای پایش قدم به سمت اسلحه‌اش تند کرد؛ که شکیب خودش را به سوی شهرزاد پرت کرد و بر زمین خواباندش. شهرزاد برای خلاص شدن از او با آرنجش به صورتش کوفت. شکیب رهایش نکرد و دستش را گرفت و پیچاند، که صدای فریادش به هوا برخاست‌. سپس همان‌طور که دستش را پیچانده بود، از روی زمین بلندش کرد، به پشت پایش کوبید که شهرزاد به زانو بر زمین افتاد. شکیب دستش را رها کرد و با پایش به پهلویش کوفت. شهرزاد از درد نفسش بند آمد. بر زمین افتاد که شکیب دوباره به پهلویش کوفت. شهرزاد متوجه شد برادرش از روی کینه می‌زند. اصلاً هم به ذهنش خطور نمی‌کرد که چرا اینچنین وحشیانه او را می‌زند. شکیب از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Madhklf

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
380
پسندها
5,180
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #288
سلام. امیدوارم حالتون خوب باشه. لطفا این پارت از رمان رو آهنگ "never say goodbye" از "Irokz, Lil Nzo" رو گوش بدین. با سپاس فراوان از شما که زحمت می‌کشید و می‌خونید و، وقت ارزشمندتون رو در اختیار من می‌ذارید. بهترین‌ها رو براتون می‌خوام.


شکیب درحالی که نفس‌نفس میزد به سمت اسلحه قدم نهاد. شهرزاد از دردی که در تمام تنش می‌پیچید، بی‌جان و بی‌رمغ شده بود. از بینی‌اش خون می‌چکید و چهره‌اش در اثر ضربه‌ها کبود و خونی شده بود. شکیب اسلحه را از زمین چنگ زد و درحالی‌که به سمت شهرزاد می‌آمد، رو به او نشانه گرفت. شهرزاد نگاه مغموم و بهت‌زده‌اش را به برادرش دوخت. باور نمی‌کرد شکیب در این حد از او متنفر باشد که بخواهد به او شلیک کند. با صدای بلندی مغموم گفت:
- تو این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا