- تاریخ ثبتنام
- 9/6/20
- ارسالیها
- 374
- پسندها
- 5,433
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #281
این پارت از رمان منو یاد مادرم میندازه. دقیقا همون جایی که دختره داره آماده میشه بره سر قرار
من دقیقا از روی رفتار مادرم این قسمت رو نوشتم.
با هشتگ "پلیس علیه مردم" و هشتگ "صدای مال باختگان مردم اهواز باشید"، مال باختگان ساختمان تشریفات هم به جمعشان ملحق شدند.
***
از حمام بیرون آمد و به محض آنکه وارد اتاقش شد، پس از گرفتن نم صورت و دستانش با حوله، ضربهای به موبایلش زد تا ساعت را چک کند. چهار و سی و هشت دقیقه را نشان میداد. مشغول خشک کردن موهایش شد و سپس شانهشان زد. اتاقش ساعت دارد اما باطری ندارد؛ و دخترک حوصلهاش را نداشت که باطری ساعت را عوض کند. عقربه، ساعتِ دو، و نوزده دقیقه و سی و پنج ثانیه را نشان میداد. شانه را بر روی...
با هشتگ "پلیس علیه مردم" و هشتگ "صدای مال باختگان مردم اهواز باشید"، مال باختگان ساختمان تشریفات هم به جمعشان ملحق شدند.
***
از حمام بیرون آمد و به محض آنکه وارد اتاقش شد، پس از گرفتن نم صورت و دستانش با حوله، ضربهای به موبایلش زد تا ساعت را چک کند. چهار و سی و هشت دقیقه را نشان میداد. مشغول خشک کردن موهایش شد و سپس شانهشان زد. اتاقش ساعت دارد اما باطری ندارد؛ و دخترک حوصلهاش را نداشت که باطری ساعت را عوض کند. عقربه، ساعتِ دو، و نوزده دقیقه و سی و پنج ثانیه را نشان میداد. شانه را بر روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش