- تاریخ ثبتنام
- 9/6/20
- ارسالیها
- 342
- پسندها
- 4,658
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #21
بنیامین سر به زیر گرفت و حرفی به میان نیاورد. محمد دست در جیبش کرد و، کلید و کاغذی را درآورد. به سمت بنیامین گرفت و گفت:
- این کلید، و اینم آدرس خونهی جدیدت. مبارکت باشه!
بنیامین کلید و کاغذ تا شده را از دست محمد گرفت و با لبخندی گفت:
- ممنونم.
محمد: خواهش میکنم.
بنیامین از اخلاق و رفتار محمد خوشش میآمد، و مشکلی هم با او نداشت. نمیدانست که محمد چنین نظری نسبت به او ندارد. در واقع بنیامین در این اواخر مشکلی با کسی نداشت و با همهی دوستانش صمیمی برخورد میکرد. اما دیگر اعضای گروه هریک با دیگری خصومت داشت، آن هم بنا بر دلایلی!
محمد دست به سینه خیره به بنیامین گفت:
- میری خونه دیگه؟
بنیامین خیره به آدرس نوشته شده روی کاغذ گفت:
- به نظرت؟
محمد با صراحت گفت:
- نه، خونه نمیری!
بنیامین سرش...
- این کلید، و اینم آدرس خونهی جدیدت. مبارکت باشه!
بنیامین کلید و کاغذ تا شده را از دست محمد گرفت و با لبخندی گفت:
- ممنونم.
محمد: خواهش میکنم.
بنیامین از اخلاق و رفتار محمد خوشش میآمد، و مشکلی هم با او نداشت. نمیدانست که محمد چنین نظری نسبت به او ندارد. در واقع بنیامین در این اواخر مشکلی با کسی نداشت و با همهی دوستانش صمیمی برخورد میکرد. اما دیگر اعضای گروه هریک با دیگری خصومت داشت، آن هم بنا بر دلایلی!
محمد دست به سینه خیره به بنیامین گفت:
- میری خونه دیگه؟
بنیامین خیره به آدرس نوشته شده روی کاغذ گفت:
- به نظرت؟
محمد با صراحت گفت:
- نه، خونه نمیری!
بنیامین سرش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش