- ارسالیها
- 368
- پسندها
- 5,412
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #81
محمد نگاهش کرد و گفت:
- از مسیرا مطمئنی؟
کیاوش سر تکان داد. محمد بینیاش را خاراند و درحالی که به نقشه نگاه میکرد گفت:
- کروکی که کشیدی... .
با دقت بیشتری به نقشه خیره شد.
- از نظر من مشکلی نداره.
کمی از قهوهی نیمه سردش را نوشید و سپس گفت:
- از کجا اینقدر مطمئن بودی من باهات میام؟
کیاوش: اگه نمیاومدی من میرفتم سراغ شکیب و بنیامین. همونطور که قبلاً بهت گفتم هستن کسایی که کمکم کنن!
سپس لبخندی زد و محمد بیحرف نگاهش کرد. با صدای موبایلش نگاه از کیاوش گرفت و به صفحه چشم دوخت.
- سلام.
شکیب با بیحالی گفت:
- سلام. یه تزریق دارم باید برم بیمارستان. حال ندارم رانندگی کنم. میای دنبالم، البته اگه کاری نداری.
- نه من کاری ندارم. آماده باش، ده دقیقه دیگه پیشتم.
شکیب: ممنون.
محمد زیر لب گفت:
-...
- از مسیرا مطمئنی؟
کیاوش سر تکان داد. محمد بینیاش را خاراند و درحالی که به نقشه نگاه میکرد گفت:
- کروکی که کشیدی... .
با دقت بیشتری به نقشه خیره شد.
- از نظر من مشکلی نداره.
کمی از قهوهی نیمه سردش را نوشید و سپس گفت:
- از کجا اینقدر مطمئن بودی من باهات میام؟
کیاوش: اگه نمیاومدی من میرفتم سراغ شکیب و بنیامین. همونطور که قبلاً بهت گفتم هستن کسایی که کمکم کنن!
سپس لبخندی زد و محمد بیحرف نگاهش کرد. با صدای موبایلش نگاه از کیاوش گرفت و به صفحه چشم دوخت.
- سلام.
شکیب با بیحالی گفت:
- سلام. یه تزریق دارم باید برم بیمارستان. حال ندارم رانندگی کنم. میای دنبالم، البته اگه کاری نداری.
- نه من کاری ندارم. آماده باش، ده دقیقه دیگه پیشتم.
شکیب: ممنون.
محمد زیر لب گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش