- تاریخ ثبتنام
- 9/6/20
- ارسالیها
- 388
- پسندها
- 5,466
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #81
صدای کشیده شدن لاستیک بر آسفالت فضای نسبتاً آرام منطقه را در هم شکافت. محمد به سرعت از ماشین پیاده شد و به سمت النترا آمد.کیاوش هم از ماشین پیاده شد و با اسلحهی در دستش به سمت النترا نشانه گرفت.
محمد خطاب به کیاوش گفت:
- بی کی! (B Ki) هوام رو داشته باش.
کیاوش با صدایی بلند گفت:
- برو هوات رو دارم.
محمد دستگیرهی در را کشید، اما باز نشد؛ چراکه از داخل قفل شده بود. اسلحه برتا نقرهای رنگش را از پشت پیرهنش درآورد که مرد با دیدن آن، فریادکنان خودش را از شیشه فاصله داد. محمد بیمعطلی به شیشه شلیک کرد، که پیرمرد بیچاره از ترس و، وحشتی که به جانش رخنه کرد، در خودش مچاله شد تا از شیشههای خرد شده و همچنین اصابت گلوله در امان بماند. محمد کیف را که زیر صندلی شاگرد بود کشید؛ که در همین حین متوجه...
محمد خطاب به کیاوش گفت:
- بی کی! (B Ki) هوام رو داشته باش.
کیاوش با صدایی بلند گفت:
- برو هوات رو دارم.
محمد دستگیرهی در را کشید، اما باز نشد؛ چراکه از داخل قفل شده بود. اسلحه برتا نقرهای رنگش را از پشت پیرهنش درآورد که مرد با دیدن آن، فریادکنان خودش را از شیشه فاصله داد. محمد بیمعطلی به شیشه شلیک کرد، که پیرمرد بیچاره از ترس و، وحشتی که به جانش رخنه کرد، در خودش مچاله شد تا از شیشههای خرد شده و همچنین اصابت گلوله در امان بماند. محمد کیف را که زیر صندلی شاگرد بود کشید؛ که در همین حین متوجه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش