• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان اتُمیک | مائده.خلف کاربر انجمن یک رمان

راجع به زندگی شخصیِ کدام یک از اعضای گروه اتُمیک کنجکاو هستید که نویسنده بیشتر بنویسه؟

  • ا. جاوید

    رای 0 0.0%
  • ۲. طاهر

    رای 0 0.0%
  • ۳. شکیب

    رای 0 0.0%
  • ۶. جمشید

    رای 0 0.0%
  • ۸. کیوان

    رای 0 0.0%
  • ۹. امیرحسین

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    6
  • این نظر سنجی بسته خواهد شده .

Madhklf

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
373
پسندها
5,078
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #281
سلام. ای کسانی که می‌خونید. امیدوارم خوب باشید:)
سر یه حساب چند انگشتی تصمیم گرفتم رنگ چشمای شاهین رو مشکی کنم به جای آبی. بله... امیدوارم از خوندن رمان لذت ببرید عزیزان:)



شاهین توام با خشم، مشتش را به میز کارش کوبید و فریاد زد:
- چه مرگت شده بود؟
کیاوش قدمی جلو آمد و مغموم گفت:
- من به خاطر تو این کار رو کردم! این کارو کردم که از تو فکرش بیای بیرون و به یه نفر دیگه فکر کنی.
شاهین از میزش فاصله گرفت و به سمت کیاوش آمد. از یقه‌اش گرفت و به دیوار کوبیدش.
- تو به خاطر من کاری نکردی! همه‌اش از سر کینه بود. می‌خوام بدونم چطور جرأت کردی بهش نزدیک بشی؟
کیاوش صورتش را خلاف جهت برگرداند، چراکه آب دهان شاهین مستقیم به چشم‌ها، بینی و لب‌هایش اصابت می‌کرد. فقط کم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Madhklf

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
373
پسندها
5,078
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #282
سیاوش متعجب و هراسناک گفت:
- من از کجا باید می‌دونستم؟ من فقط طبق چیزی که ازم خواستین عمل کردم.
شهرزاد توام با خشم صدایش را بالا برد و گفت:
- من از تو خواستم هرکاری رو انجام بدی؟ من چنین چیزی از تو خواستم؟ که یه پلیس رو بکشی؟
سیاوش اخمی بر پیشانی نشاند و با صدایی لرزان و مرتعش گفت:
- این موضوع به من ربطی نداره شهرزاد. من فقط کاری رو کردم که دو طرف ازم خواستن انجام بدم. نکنه انتظار داشتی همون وسط کار گوشیم رو دستم بگیرم و به تو زنگ بزنم؟
شهرزاد توام با خشم دست مشت شده‌اش را بر میز کوبید و فریاد زد.
- آره!
حاجتی و جلالی به سمتش آمدند و سعی کردند که آرامش کنند. شهرزاد بی‌توجه به آنان از جا برخاست و دستی به صورتش کشید. امیرحسین روبه‌روی لپ‌تاپ قرار گرفت و گفت:
- با جسدش چیکار کردین؟
- من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Madhklf

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
373
پسندها
5,078
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #283
سیاوش در همان حالتی که بود فقط نگاهش کرد. شایان نگاهی به جعبه دستمال کاغذی در دستش کرد و سپس پیش خودش شرمنده گشت. جعبه دستمال را به سمتی پرت کرد و دستش را مشت کرد و به صورت سیاوش کوفت و از آن حالت گیجی درش آورد. سیاوش رهایش کرد و شایان به سمتش حمله‌ور شد. سیاوش به دیوار کوباندش و ضربه‌های پیاپی در شکمش کوفت. شایان دستانش را دراز کرد و بر چشمان سیاوش گذاشت و فشار داد که صدای فریادش به هوا برخاست. شایان رهایش کرد و دستش را مشت کرد و به صورتش کوفت. سیاوش تعادلش را از دست داد و بر زمین افتاد. چند بار چشمانش را بست و سپس باز کرد تا بتواند از درد و همچنین تاری دیدی که داشت رها شود. شایان به سمتش آمد که سیاوش به تندی از جا برخاست و دست مشت شده‌ای را که داشت به سمتش می‌آمد، با کنار رفتنش آن را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا