- ارسالیها
- 701
- پسندها
- 11,111
- امتیازها
- 28,473
- مدالها
- 22
- نویسنده موضوع
- #11
دفتر از زیر دستم کشیده میشود و خودکار از ضرب این کشیدگی به وسط اتاق پرت میشود. با صدای سکینه که اسمم را صدا میزند، از حالت نوشتاری روی تخت خارج میشوم. تازه توان آنالیز را در خود پیدا میکنم.
- مشتی تو اون ورقا چی نوشته که یک بند سرت توشه؟ ورد مردی چیزی اگه هست بگو مام بسازیم خودمونو!
جورابهایم را به پا میکنم و از تخت پایین میآیم. شست انگشت پایم روی موکت سرد و کثیف کف اتاق میخورد. بیخیال انزجار حالم میشوم و برای پس گرفتن دفترم، دستم را به سمتش دراز میکنم و میگویم:
-توش نوشته فضول سیخی دوهزار.
اخمهایش را درهم میکشد، با اینکار حس میکنم چاقویی به سمت گرفته شده است، از بس صورتش کشیده و دماغ تیز بزرگی دارد. دفتر را مدام باز و بست میکند و در زوایای مختلف نگاهش میکند. از...
- مشتی تو اون ورقا چی نوشته که یک بند سرت توشه؟ ورد مردی چیزی اگه هست بگو مام بسازیم خودمونو!
جورابهایم را به پا میکنم و از تخت پایین میآیم. شست انگشت پایم روی موکت سرد و کثیف کف اتاق میخورد. بیخیال انزجار حالم میشوم و برای پس گرفتن دفترم، دستم را به سمتش دراز میکنم و میگویم:
-توش نوشته فضول سیخی دوهزار.
اخمهایش را درهم میکشد، با اینکار حس میکنم چاقویی به سمت گرفته شده است، از بس صورتش کشیده و دماغ تیز بزرگی دارد. دفتر را مدام باز و بست میکند و در زوایای مختلف نگاهش میکند. از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش