• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان رفته بود که بماند | حنانه قانعی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Abra_.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 41
  • بازدیدها 2,797
  • کاربران تگ شده هیچ

Abra_.

مدیر بازنشسته تالار کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
17/2/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
1,657
امتیازها
9,703
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #41
مگر می‌شود تو برایم لبخند بزنی بعدش قد نکشم و گل ندهم؟! الانم خوب شدم دیگر یعنی هر وقت به این چیزها فکر می‌کنیم حالم خوب می‌شود؛ سر صبحی دکتر آمد بالای سرم و گفت:( چشمانت چرا خیس است؟! گریه کردی؟! ) گفتم:( تابستان مگه نیست؟! من‌هم حساسیت دارم دیگر! ) گفت:( بهتری؟! ) گفتم:( بله ) گفت:( مرخصت می‌کنم بروی همین روزها! ) گفتم:( فقط قبل‌اش آن قلم و کاغذ من را بده. ) رفت! دکتر عاقله ببین می‌دانی چیست؟! نیستی‌ها ولی انگار هستی، می‌بینمت اما صدایی از تو نیست، ولی ساکت که می‌شوم صدایت می‌پیچد در گوشم، اما بلدم این‌طور وقت‌ها چیکار کنم! یعنی یاد گرفتم، سرم را می‌کوبم لبه دیوار خون می‌آید، مورچه‌ها قطار می‌شوند از کنار شقیقه‌ام رژه می‌روند اما صدایت دیگر قطع می‌شود به خدا دکتر خودش گفت خوب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Abra_.

Abra_.

مدیر بازنشسته تالار کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
17/2/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
1,657
امتیازها
9,703
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #42
خوشحالم که فرصت‌اش را داشتم در عمرم برای اولین و آخرین بار یکی را از ته دلم دوست داشته باشم و کنارش طوری باشم که قلبم از همیشه خوشحال‌تر باشد مرا بابت همه‌ی وقت‌هایی که سعی کردم برایت بهترین باشم و نتوانستم ببخش.
تو برای همیشه بزرگ‌ترین تیکه‌‌ی قلبم خواهی بود و دلم برات تنگ می‌شود؛ شاید در دنیای موازی دنیایی که واقعی نیست و ته وجودش برای خواب و خیال است چشمانت مال من شود! همان چشم‌هایی با گوشه‌های کشیده غم غلیظی همیشه گیر افتاده بین دلزدگی و نجابتش مال خودخودم باشد! می‌توانم غرق بشم در سیاهی‌اش و غمش را به جان بخرم؛ اصلا شاید دست‌هایت هم مال من باشد آن دست‌هایی که وقتی کلافه می‌شوی گم می‌شند بین مشکی خوش‌ حالت موهایت مال خودخودم باشد جوری که اگر حتی رسیدیم ته دنیا بدانم هستی،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Abra_.

موضوعات مشابه

عقب
بالا