• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان دو سال و نه ماه بعد | زهره رضایی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع زهره.ر
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 76
  • بازدیدها 3,873
  • کاربران تگ شده هیچ

زهره.ر

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
20/10/20
ارسالی‌ها
135
پسندها
2,252
امتیازها
11,563
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #61
در راه بازگشت به خانه حتی کلمه‌ای هم با مادر حرف نزد. تمام مدت حرف‌های صادق بود که در سرش تکرار می‌شد. بغض راه گلویش را بسته بود جوری که به سختی نفس می‌کشید‌. حرکات و لبخند‌های صادق لحظه‌ای از جلوی دیدگان نم‌دارش کنار نمی‌رفت.
نفهمید کی به خانه رسیدند. وارد حیاط شد. می‌دانست با ورود به خانه صادق را در جای جای آن حس خواهد کرد. با درآوردن کفش‌های مخمل مشکی‌اش، بی معطلی از هال خانه عبور کرد و به سمت آشپزخانه رفت.
از پله‌ها که بالا می‌رفت روی دومین پله مکث کرد. جایی که دیروز صادق ایستاده بود. چشم‌هایش را برای لحظه‌ی کوتاهی بست و نفسی بلند کشید که بیشتر شبیه آهی جان‌کاه بود.
از پله‌ها بالا رفت و وارد اتاق اِل شکلش شد. چادرش را از سرش درآورد و روی زمین انداخت.
به سمت پنجره رفت و پرده را کنار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : زهره.ر

زهره.ر

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
20/10/20
ارسالی‌ها
135
پسندها
2,252
امتیازها
11,563
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #62
با شنیدن هر کلمه از آهنگ بیشتر دلتنگ صادق میشد و حسی که نسبت به او پیدا کرده بود عمیق‌تر میشد. صدای گوشی را بیشتر کرد، می‌دانست مامان نفیسه برای دادن داروهای باباتراب به خانه‌ی او رفته. پس با صدای بلند گریست تا شاید کمی آرام شود.
"به چشمای تو محتاجم
واسه تعبیر این رویا
که بازم میشه عاشق شد
تو این بی رحمی دنیا
تو این بی رحمی دنیا
به لبخند تو محتاجم
که تنها دلخوشیم باشه
بذار دنیای بی روحم
به لبخند تو زیبا شه
به لبخند تو زیبا شه"
با یادآوری چشمان عجیب صادق، دستش ناخودآگاه روی گوشی رفت.
آهنگ را قطع کرد و دست دیگرش را زیر چشمان پف کرده و قرمزش کشید و اشک‌هایی که مهمان صورتش بودند را پاک کرد.
به یادآورد که قرار بود به صادق زنگ بزند تا او شماره‌اش را سیو کند.
دلش شنیدن صدای او را می‌خواست و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : زهره.ر

زهره.ر

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
20/10/20
ارسالی‌ها
135
پسندها
2,252
امتیازها
11,563
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #63
با شنیدن صدایی مردانه و آشنا، از اعماق قلب عاشقش گرمایی دل‌چسب به تن سردش نفوذ کرد. بی اراده پلک‌هایش را روی هم نهاد. دلش خواست در جواب اَلو گفتن های پی‌درپی او «جانم» بگوید اما دوباره پسرخاله بودنش را به یادآورد!
دلش می‌خواست حرفی نزند تا ساعت‌ها صدای مردانه و آرامش‌بخش او از پشت گوشی، گوش‌هایش را نوازش کند.
- اَلو...اَلو...پشت خطی زهره؟
آب دهانش را قورت داد و با صدایی لرزان سلامی آرام گفت.
صادق با صدایی آرام خندید، جوری که زهره از پشت گوشی توانست تمام اجزای چهره‌اش را که می‌خندیدند ببیند.
- سلام دختر. چرا جواب نمیدی دو ساعت دارم میگم اَلو؟!
- ببخشید.
آرام گفت، اما نفهمید که قلب متلاطم صادق را ناآرام‌تر کرد.
برای صادق عجیب بود، دختری که دو روز قبل با او صحبت می کرد سراپا غرور بود. اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : زهره.ر

زهره.ر

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
20/10/20
ارسالی‌ها
135
پسندها
2,252
امتیازها
11,563
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #64
- بله همه چی خوبه. به قول معروف: ملالی نیست جز دوری شما!
حاضر جواب بودن صادق را در دو روز گذشته بارها و بارها لمس کرده بود.
از جواب صریح او، لپ‌های زهره گل‌انداخت. حیف که از پشت گوشی دیدن شکوفه دادن لپ‌های سفید دخترک برای صادق میسّر نبود!
صدای حاصل از حرکت قطار، مانع از راحت صحبت کردنشان میشد.
بعد از خداحافظی سرسری که علی رغم میل باطنی هر دوشان بود، زهره گوشی را روی طاقچه گذاشت و دوباره به آسمان خیره شد.
دوباره بازی با ستاره‌ها را شروع کرده بود. با خیال این‌که امشب آخرین مکالمه را با صادق داشته سخت دلتنگ شد. چیزی به اتمام پازل چهره‌ی صادق که هر تکه‌اش را ستارگان نورانی تشکیل می‌دادند نمانده بود که گوشی تاشوی مشکی رنگش برای لحظه‌ای روی سرامیک سفید و براق طاقچه لرزید.
ندانست چرا، اما با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : زهره.ر

زهره.ر

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
20/10/20
ارسالی‌ها
135
پسندها
2,252
امتیازها
11,563
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #65
انگار در یک لحظه همه چیز در دنیای بی روح دخترک تغییر کرده بود. از اولین لحظه‌ی ورود صادق به خانه‌شان و از اولین لحظه‌ای که با او چشم در چشم شد، همه چیز تغییر کرد.
زیبایی‌ها نمایان شده بودند و رنگ صورتی‌ گل‌ها پر رنگ‌تر! حتی دیگر صدای کلاغ‌هایی که در کاج بلند باغ پشت پنجره‌ی اتاقش لانه کرده بودند گوش خراش نبود.
خیابان‌های عریض و خلوت شهر عجیب به دلش می‌نشستند. حتی حس می‌کرد در دل شهر کویری‌اش، در دل خرداد ماه، با وجود گرمای سخاوت مندانه‌ی خورشید، دائماً نسیمی خنک صورتش را نوازش می‌کند.
و حال که می‌دید دانستن تاریخ تولدش برای صادق مهم است حس بودن در میان گل‌های وحشی و رنگارنگ دشتی وسیع را داشت.
لبخند از روی لبش کنار نمی‌رفت.
بی‌هوا شروع به نوشتن کرد.
«من جز اولین و ناب‌ترین هدیه‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : زهره.ر

زهره.ر

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
20/10/20
ارسالی‌ها
135
پسندها
2,252
امتیازها
11,563
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #66
- گمون کنم الآن از سوالت پشیمون بشی!
و شروع به نوشتن معانی متفاوت نامش کرد.
« راستش معنی اسمم یکم پر طول و تفسیرِ، حالا شما با هر کدوم راحت بودی همون رو انتخاب کن. تنوع زیاد دستت بازِ!
بربود دلم در چمنی سرو روانی
زرین کمری، سیمبری،موی میانی
خورشید وشی، ماه رخی، زهره جبینی
یاقوت لبی، سنگ دلی،تنگ دهانی

زهره،همواره در شعر شاعران نماد معشوقی زیبا و اغواگر است.
شاید منشا این موضوع افسانه پیدایش سیاره زهره باشد. افسانه‌ها می‌گویند که زهره زنی زیبارو و عشرت‌طلب بود که دو فرشته به نام‌های هاروت و ماروت عاشقش شدند. این دو فرشته قرار بود در میان انسان‌ها به عدالت حکم کنند اما وقتی عشق زهره به دل‌شان افتاد در محکمه‌ای، حکم به قتل شوهر زهره دادند تا او را به دست آورند.
خداوند هم به همه آن‌ها خشم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : زهره.ر

زهره.ر

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
20/10/20
ارسالی‌ها
135
پسندها
2,252
امتیازها
11,563
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #67
دوباره لرزشی هماهنگ بین گوشی و قلب او اتفاق افتاد. بی معطلی پیامک تازه از راه رسیده را باز کرد. متن دو پهلوی صادق برایش شیرین بود‌ و مانند سرم قندی در شریان‌هایش جریان یافت و احساساتش را به غلیان انداخت. بدون شک او به نجوم و رصد ستاره‌ها و سیاره‌ها علاقه‌ای نداشت و منظورش از زهره تنها یک نفر بود. روی فرش قرمز رنگ و پر نقش و نگار اتاق دراز کشید و گوشی را روی سینه‌اش گذاشت. حرف صادق او را وادار به رویا پردازی‌های دخترانه کرده بود. پلک‌های کشیده‌اش را روی هم نهاده بود و مژگان بلندش یکدیگر را در آغوش کشیده بودند. روزهای پس از این را در کنار صادق تصور کرد. حتی برای لحظه‌ای، در عالم رویا، شهد نوشین بودن در میان بازوهای ورزیده و عضلانی او را مزه مزه کرد. لبخند عمیقی در چهره‌اش نمایان شد و با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : زهره.ر

زهره.ر

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
20/10/20
ارسالی‌ها
135
پسندها
2,252
امتیازها
11,563
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #68
***
یک ماه از آمدن و رفتن ضرب‌العجلی صادق گذشته بود. روزها یک به یک و بی وقفه سپری می‌شد. صادق، هنوز برای زهره پسرخاله بود و تنها صحبت‌هایی که بینشان رد و بدل می‌شد حال و احوال های معمولی و پر از خلجان بود. صحبت کردن از رنگ مورد علاقه و آبگوشت با پیاز یا بدون پیاز؟! شدیداً برایشان تکراری شده بود. زهره، گاهی ساعت‌ها غرق در افکار و رویاهای دخترانه برای زنگ خوردن گوشی و دیدن شماره‌‌ی بی‌نام و آشنای صادق، منتظر می‌ماند؛ اما بعد از تحقق این آرزو، حرفی غیر از «دیگه چه خبر؟!» برای گفتن با صادق نداشت.
و در مقابل صادق بود که در خجالت کشیدن و رعایت اصول و عقایدش دست کمی از زهره نداشت!
دخترک مثل همیشه کنار پنجره‌ی اتاق ایستاده، ساکت و غرق در فکر به خیابان عریض و خلوت روبه رویش زل زده بود. اوآسط تیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : زهره.ر

زهره.ر

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
20/10/20
ارسالی‌ها
135
پسندها
2,252
امتیازها
11,563
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #69
- سلام دخترخاله!
دخترخاله؟! درست شنید که صادق بعد از حدود یک ماه «زهره جان» گفتن او را دخترخاله خطاب می‌کرد؟!
استرس مثل خوره به جانش افتاد. در عرض چند ثانیه سکوتی که بینشان حاکم شد به اندازه‌ی تمام عمرش به ذهن وامانده‌اش فشار آورد که چه کرده یا چه اتفاقی افتاده که امروز صادق همیشه مهربان و آرامش اینگونه تغییر کرده؟
آب دهانش را به زحمت قورت داد تا شاید طعم تلخی که حس می‌کرد از بین برود و با صدایی آرام که لرزشی محسوس داشت زمزمه کرد.
- چیزی شده پسرخاله؟
و دوباره لحن جدی و عصبی صادق بود که ضربان قلبش را کند کرد.
- نه! چیزی نشده!
گیج بود و دلیل رفتار عجیب صادق را نمی‌دانست. کلافه دستی به صورت سفیدش که رنگ پریده بود کشید.
- اگه چیزی نشده پس...پس چرا من بعد از یک ماه زهره جان بودن امروز دوباره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : زهره.ر

زهره.ر

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
20/10/20
ارسالی‌ها
135
پسندها
2,252
امتیازها
11,563
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #70
گویی امروز صادق تصمیم داشت قلب دخترک را از کار بیندازد. ابروهایش در هم گره خورد. از صدای صادق می‌توانست چهره‌ی ناراحت او را تصور کند. حتی غمی که در عمق چشمانش دیده بود را از پشت گوشی تلفن و از همین فاصله‌ی هزارو چند صد کیلومتری بینشان لمس کرد!
- چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟
نفس در صدرش محبوس بود. ضربان قلبش بالا رفته بود و منتظر شنیدن حرفی از دهان صادق بود.
- خواهرم زهرا امروز ازم می‌پرسید به زهره گفتی سنگ فرز* دستت رو بریده؟
با خودم میگم چه فرقی می‌کنه؟ زهره هنوز اسم منو صدا نمی‌کنه؛ اگه چند روزم بهش زنگ نزنم اون زنگ نمی‌زنه؛ مثل دیروز تا حالا که نزده. چه اهمیتی براش داره پسرخاله‌ی باباش کجاست و حالش چطوره؟
فقط حرف‌های صادق را می‌شنید اما قدرت تجزیه و تحلیل نداشت. دستش را بریده بود؟ آن هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : زهره.ر
عقب
بالا