- ارسالیها
- 388
- پسندها
- 2,225
- امتیازها
- 12,063
- مدالها
- 12
- سن
- 20
- نویسنده موضوع
- #1
《بهنام خدای مهربان و یکتا》
نام مجموعه: شبهای بدون خواب
نام نویسنده: ملیکا دانایی
مقدمه:
و بازم، یک شب دیگه که خواب، به دو چشمهایم نمیآید.
آری!
امشب هم مثل شب های دیگه..
سرد..
از محبت..
دور از عشق و خانواده..
واقعاً چرا؟
گناه من غیر از عاشقی چیز دیگر نبود!
من فقط محکوم به آن چشمهایش شده بودم.
مگر میشود؟
....
ازت گلهگی دارم خدا
دلم آغوش تو را میخواهد!
دلم میخواهد امشب چشمهایم گرم خواب شود، فردایی نباشد.
دلم آن خانه کوچیک؛ که اسمش رعشه در جان انسان میاندازه رو میخواد.
آری درست فهمیدهای، آن خانه اسمش قبر است.
خانهِی ابدی ما.
آن خانهای که هیچ کس دوستش نداره.
ولی من بدجوری الان بهش نیاز دارم.
آری آرزوی من کابوس خیلی هاست!
نام مجموعه: شبهای بدون خواب
نام نویسنده: ملیکا دانایی
مقدمه:
و بازم، یک شب دیگه که خواب، به دو چشمهایم نمیآید.
آری!
امشب هم مثل شب های دیگه..
سرد..
از محبت..
دور از عشق و خانواده..
واقعاً چرا؟
گناه من غیر از عاشقی چیز دیگر نبود!
من فقط محکوم به آن چشمهایش شده بودم.
مگر میشود؟
....
ازت گلهگی دارم خدا
دلم آغوش تو را میخواهد!
دلم میخواهد امشب چشمهایم گرم خواب شود، فردایی نباشد.
دلم آن خانه کوچیک؛ که اسمش رعشه در جان انسان میاندازه رو میخواد.
آری درست فهمیدهای، آن خانه اسمش قبر است.
خانهِی ابدی ما.
آن خانهای که هیچ کس دوستش نداره.
ولی من بدجوری الان بهش نیاز دارم.
آری آرزوی من کابوس خیلی هاست!
آخرین ویرایش توسط مدیر